Thursday, September 6, 2007

تزهایی درباره ی نقش حزب کمونیست در انقلاب پرولتری

دومین کنگره ی

بین الملل کمونیستی1

TinyPic image

برگردان : رادمان روئین تن

زینوویف: من بازگشا یی جلسه را اعلام می کنم. حالا در مورد موضوع نقش «حزب کمونیست» بحث می کنیم. آیا ما به بحث نیاز داریم، یا آیا می توان به سادگی آنرا به رای بگذاریم، این موضوع را برای نظر دادن شما باز می گذاریم. من احساس می کنم که ما می توانیم به سادگی آنرا به رای بگذاریم، اما کنگره باید تصمیم بگیرد. تزها به ترتیب خوانده می شوند:

پرولتاریای بین المللی با یک مبارزه سرنوشت سازی روبروست. دورانی که ما زندگی می کنیم عصر جنگهای داخلی است. لحظات سرنوشت ساز نزدیک می شود. تقریبا در هر کشوری که جنبش کارگری با هر [میزان و] اهمیتی وجود دارد، طبقه کارگر اسلحه بدست با مبارزات متعدد و تلخی روبروست.

بیشتر و پیشتر از همیشه، طبقه کارگر به یک سازمان جدی نیاز دارد. این طبقه باید همین حالا و بدون فوت وقت ارزشمندش، خودش را بطور خستگی ناپذیر برای این مبارزه آماده سازد.

اگر طبقه کارگر در «کمون پاریس» (2) از یک حزب کوچک و با دیسیپلین برخوردار بود، اولین قیام قهرمانانه ی پرولتاریای فرانسه می توانست بسیار پر قدرت بوده و از بسیاری اشتباهات و ضعف ها می شد پرهیز کرد. مبارزه ایی که پرولتاریا در حال حاضر و در موقعیت متفاوتی از تاریخ با آن روبروست، بسیار حیا تی تر از سال 1871 ( کمون پاریس) خواهد بود. بنابراین کنگره دوم بین الملل کمونیست توجه ی طبقه کارگر انقلابی سراسر جهان را به نکات زیر جلب می کند:

1) حزب کمونیست یک بخش از طبقه کارگر است، و همچنین آن پیشروترین، آگاه ترین و در عین حا ل انقلابی ترین بخش [ این طبقه نیز است]. حزب کمونیست با دستچین [نمودن] بهترین، آگاه ترین، جانبازترین و دوراندیش ترین کارگران پدید می آید. حزب کمونیست دارای منافعی نیست که آنرا از منفعت کل طبقه کارگر متفاوت سازد. حزب کمونیست، دگرسان از کل طبقه کارگر نیست زیرا حزب به طور کلی دارای یک دید کلی به راه تاریخی طبقه کارگر در تمامیتش است و همچنین در هر گذری از این راه می کوشد که نه فقط از منافع یک گروه یا صنف، بلکه از منافع کل طبقه کارگر دفاع کند. حزب کمونیست یک اهرم سازمانی و سیاسی است که به بخش پیشرو، تمام توده ی پرولتاریا و نیمه پرولتاریا کمک می کند تا در یک راه صحیح هدایت شوند.

2) تا زمانی فرا رسد که قدرت دولتی بوسیله پرولتاریا تسخیر شود، و پرولتاریا نظم خودش را یک بار و برای همگا ن، مصون از بازسازی مجدد بورژوازی، بنیان گذارد، تا آن زمان حزب کمونیست اقلیتی از کارگران را در صفوفش سازماندهی می کند. تا تسخیر قدرت و در هنگام مرحله گذار [ به سوسیالیزم]، حزب کمونیست قادر است، در شرایط مساعد، به نفوذ ذهنی و سیاسی تفکیک ناپذیر بر روی تمام پرولتاریا و نیمه پرولتاریا و اقشار مختلف مردم بپردازد؛ اما حزب قادر به متحد نمودن [طبقه] به شکل سازمانی در صفوف خودش نیست. فقط دیکتاتوری پرولتاریا بعد از خارج ساختن رسانه ها، روزنامه ها، آموزش و پرورش، پارلمان، کلیسا، ماشین اداری و غیره از دستهای بورژوازی ، فقط بعد از شکست نظم بورژوازی است که رویت [حقایق] برای همه ی ما میسر شده، فقط پس از آن است که همه، تقریبا همه ی کارگران شروع به وارد شدن به صفوف حزب کمونیست می کنند.

3) مفهوم حزب و [رابطه ی] آن با طبقه باید کاملا مجزا از هم در نظر گرفته شود. اعضای مسیحی و اتحادیه های لیبرال آلمان، انگلستان و سایر کشورها، بدون شک قسمتی از طبقه کارگر هستند. بدون شک بخشهای مهمی از کارگران که پشت کمپانی های «شیدمن» و «گمپرز» ایستاده اند، بخشی از طبقه ی کارگر هستند. خیلی امکان دارد که در موقعیتهای معین تاریخی، طبقه کارگر با بخش وسیعی از لایه های ارتجاعی آمیخته شود. کار کمونیزم تکیه بر گردآوری این بخش پسرو از طبقه کارگر نیست، بلکه [کمونیستها باید] در جهت بسیج کل طبقه کارگر [و ارتقای آنها] به سطح پیشگام کمونیست در فعالیت باشند.

آشفتگی در مفاهیم حزب و طبقه می تواند ما را به بزرگترین اشتباهات و سردرگمی ها رهنمون گردد. بدین گونه روشن است، برای مثا ل، در طی جنگ امپریالیستی، علی رغم روحیه [ناسیونالیستی همه گیر] و تعصب یک بخش معینی از طبقه کارگر، کارگران حزبی به بهای هر قیمتی بر علیه این روحیه و تعصب بودند و منافع تاریخی طبقه کارگر که مطرح می ساخت حزب پرولتاریا باید منادی جنگ [ انقلابی] بر علیه جنگ [امپریالیستی] باشد را نمایندگی می کردند. در نتیجه، در آغاز جنگ امپریالیستی در سال 1914، احزاب اجتماعی خائن در هر کشوری، [بجای] حمایت از بورژوازی خودی، می توانستند خود را همخوان با بیان اراده ی طبقه کارگر کنند. اما در این پروسه آنها [ این رسا لت را] فراموش کردند. حتی با وجود خیانت این احزاب، وظیفه حزب پرولتاریا در چنین شرایطی باید مخا لفت با حا لت عمومی اکثریت باشد. در شروع قرن بیستم، منشویکهای روسی (اکونومیستها) (3) مبارزه بر علیه تزار را با این بحث که طبقه کارگر در کلیتش هنوز برای فهم مبارزه سیاسی به بلوغ نرسیده، رد می کردند. و به همین طریق، گرایشات مستقل راست در آلمان در تمام شبه سنجش هایشان به این مساله اشاره می کردند که " تودهها آرزو می کنند" بدون اینکه بفهمند که حزب برای هدف جلو بردن و نشان دادن راه به آنها، در آنجاست.

4) بین الملل کمونیستی قاطعانه بر این باور باقی مانده که فروپاشی احزاب سوسیا ل دمکرات در بین الملل دوم نباید بطور عام بعنوان فروپاشی حزب پرولتاریا قلمداد شود. حوضه ی مبارزه مستقیم برای دیکتاتوری پرولتاریا، حزب جدیدی را به دنیا می آورد: حزب کمونیست.

5- بین الملل کمونیستی قاطعانه نگاهی که معتقد است که پرولتاریا می تواند انقلاب خود را بدون دارا بودن یک حزب سیاسی به انجام برساند رد می کند. هر مبارزه طبقا تی، یک مبارزه سیاسی است. هدف این مبارزه که بطور اجتناب ناپذیری به جنگ داخلی می انجاند، تسخیر قدرت سیاسی است. قدرت سیاسی تنها می تواند با سازماندهی و رهبری یک حزب سیاسی و نه راه دیگری کسب گردد. فقط زمانی که پرولتاریا به رهبر و حزب سازمانیافته و از آزمایش درآمده و با برنامه مشخص، کارا و قابل لمس برای آزمون آینده، نه تنها در کشور بلکه در سطوح سیاست خارجی دست یابد، قدرت سیاسی را تسخیر خواهد کرد؛ نه بعنوان یک رخداد تصادفی، بلکه به عنوان یک نقطه شروع برای ساختن پیگیرانه ی جامعه کمونیستی بوسیله ی پرولتاریا. به همانگونه مبارزه طبقاتی و به همان شکل سانترالیزم و رهبریت مشترک اشکال متفاوت جنبش پرولتاریا (اتحادیه های کارگری، کمیته های کارخانه، کارهای فرهنگی، انتخابات و غیره) طلب می شود. فقط یک حزب سیاسی می تواند مرکز رهبری و متحد کننده ی [طبقه کارگر] باشد. صرف نظر نمودن از آفرینش و تقویت چنین حزبی و پیروی نکردن از آن [ در حقیقت به معنای] نادیده گرفتن اتحا د در رهبریت واحدهای منفرد از پرولتاریاست که در حال پیشروی در میادین متفاوت نبرد هستند. مبارزه طبقاتی پرولتاریا، یک آشوب کنکرت را طلب می کند که [ در آن شرایط حزب بتواند] با همگون سازی مراحل مختلف مبارزه در هر لحظه توجه ی پرولتاریا را در راستای انجام تکالیف مشخص و در رابطه با کل طبقه، جهت دهد. این مساله بدون یک دستگاه سیاسی متمرکز انجام ناپذیر است. تبلیغاتی که توسط سندیکالیستها و کارگران صنعتی مرتجع جهان بر علیه ضرورت چنین حزبی [ صورت می گیرد با چهره یی به ظاهر] بی طرف فقط در جهت حمایت بورژوازی و سوسیال دموکراسی ضد انقلاب عمل می کند.

سندیکالیستها در تبلیغاتشان بر علیه حزب کمونیست که آرزو دارند به جایش اتحادیه های کارگری و بعضی از اتحادیه های عمومی بدون شکل جانشین شود، شانه به شانه ی فرصت طلبان حرکت می کنند. برای سالهای زیادی بعد از شکست انقلاب 1905 روسیه، منشویکها ایده ایی که «کنگره کارگران» نام داشت را موعظه می کردند که قرار بود جانشین حزب انقلابی طبقه کارگر گردد. کارگرگرایان زرد از هر نوعی در انگلستان و آمریکا در حال موعظه ی کارگران در مورد خلق

سازمانهای بی شکل و مبهم، موسسات پارلمانی به جای حزب سیاسی بوده و همزمان سیاستهای کاملا بورژوایی را به معرض عمل می گذارند. سندیکالیستها و صنعتگران انقلابی می خواهند بر علیه دیکتاتوری بورژوازی بجنگند اما نمی دانند [اینکار را چطور] انجام دهند. آنها نمی بینند که بدون یک حزب سیاسی، طبقه کارگر مانند یک پیکره ی بدون سر می ماند.

سندیکالیستها و صنعتگران انقلابی در مقایسه با ایدئولوژی قدیمی، کپک زده و ضد انقلابی ی بین الملل دوم، فقط یک قدم به جلو گام برداشتند؛ اما در مقایسه با مارکسیزم انقلابی (کمونیزم)، سندیکالیزم و صنعتگرایی به معنی یک قدم به عقب است.

با یک اعتصاب عمومی و تاکتیک مسلحانه، طبقه کارگر به تنهایی نمی تواند به پیروزی بر علیه بورژوازی دست یازد. پرولتاریا باید دست به قیام مسلحانه بزند. هر کسی که این مساله را می فهمد، باید همچنین درک کند که یک حزب سیاسی سازماندهی شده، یک امر ضروری است و اتحادیه های بی شکل کارگری کافی نیستند. سندیکالیستهای انقلابی اغلب درباره ی نقش اقلیت انقلابی ی مصمم صحبت می کنند. خوب، یک اقلیت انقلابی ی مصمم طبقه کارگر، یک اقلیتی که کمونیست است، که آرزو عمل دارد، که دارای یک برنامه است و آرزوی سازماندهی مبارزه توده ایی را دارد، دقیقا «حزب کمونیست» است.

6- مهمترین وظیفه یک حزب کمونیست واقعی، شامل تدوام ارتباط نزدیک با وسیع ترین اقشار پرولتاریاست.

جهت دستیا بی به این [موقعیت] کمونیستها می توانند و باید در آن اجتماعات غیر حزبی که شامل بخش بزرگی از اقشار پرولتاریا هستند فعالیت کنند. برای مثال سازمانهای «جنگ بی ارزش» درکشورهای مختلف، « دستتان از روسیه کوتاه»، کمیته هایی که در انگلستان هستند، اجتماعات پرولتاریای اجاره نشین و غیره. و در روسیه، کنفرانسهای غیر حزبی کارگران و دهقانان به طور مشخص بسیار مهم است. چنین کنفرانسهایی تقریبا در هر شهر، هر ناحیه ی کارگری و همچنین در مناطق غیر شهری سازماندهی می شوند.

حتی وسیع ترین توده ها ی پسروی کارگران در انتخابات این کنفرانس ها شرکت دارند. مهمترین مسائل امروزی در دستور جلسه ی [ این کنفرانس ها] جای می گیرد: مساله غذا، مساله مسکن، مسائل نظامی، آموزش و پرورش، مسائل سیاسی روزمره و غیره. کمونیستها مشتاقانه در این کنفرانسهای غیر حزبی شرکت می کنند و موفقیتهای بزرگی را برای حزب کسب می نمایند.

کمونیستها بر این باورند که یکی از مهمترین وظایف، فعالیت در این سازمانها و آموزش در بین بخش های وسیعی از کارگران موجود در این سازمانهاست . اما به طور مشخص جهت سازماندهی موفقیت آمیز اینکار، برای دور نمودن دشمنان پرولتاریای انقلابی از غلبه بر بخش وسیعی از جنبش کارگری، کارگران کمونیست پیشرو باید حزب کمونیست مستقل خودشان را شکل داده، [باید] درک کنند که منفعت همیشه در یک روش سازمانیافته است و [همچنین باید] قادر به درک مناقع عمومی کمونیزم در هر چرخش وقایع و در تمام اشکال جنبش باشند.

7- کمونیستها ابدا از سازمانهای توده ایی غیر حزبی کارگران دوری نمی کنند. در شرایط خاص آنها حتی اگر [ این سازمانهای توده ایی غیر حزبی] دارای مشخصات ارتجاعی قاطع هم باشند (نظیر: اتحادیه های زرد، اتحادیه های مسیحی و غیره) از دخالت در این سازمانها عقب نمی نشینند.

حزب کمونیست دائما تبلیغاتش را در بین این سازمانها [ی غیر حزبی] انجام می دهد و بطور خستگی ناپذیری کارگرانی را که [ تحت تاثیر] ایده ی بورژوازی مبنی بر نپیوستن به حزب با ضوابطه [ کارگری] هستند را متقاعد می سازد و [همچنین] به پرولتاریای منحرف از مبارزه سازمانیافته برای سوسیالیزم، یاری می رساند.

8- تقسیم قدیمی و کلاسیک جنبش کارگری به سه شکل- حزب، اتحادیه و تعاونی ها- بودند. انقلاب پرولتاریا روسیه فرم اولیه ی دیکتاتوری پرولتاریا یعنی شوراها (4)، را خلق نمود. تقسیم بندی جدید که ما همه جا با آن روبرو هستیم 1- حزب 2- شوراها 3- سازمانهای تولیدی (اتحادیه های کارگری) هستند. اما شوراهای کارگری به همان اندازه ی سازمانهای انقلابی تولیدی باید بطور سیستماتیک و دائمی بوسیله ی حزب پرولتاریا (حزب کمونیست)، رهبری شوند.

طبقه کارگر پیشرو سازمانیافته، [ یا به گفته ی دقیق تر] حزب کمونیست باید مبارزات گسترده ی اقتصادی و سیاسی و همچنین در حوضه ی فرهنگی طبقه کارگر را رهبری کند. [این حزب] نه تنها باید از لحاظ روحی سازمانهای تولیدی و شوراهای کارگری را رهبری کند بلکه [باید] همچنین تمام اشکال سازمانهای پرولتاریا را هدایت نماید.

ظهور شوراها بعنوان شکل اولیه ی تاریخی دیکتاتوری پرولتاریا ابدا نقش رهبری کننده ی حزب کمونیست در انقلاب پرولتاریا را کاهش نمی دهد. اگر کمونیستهای چپ آلما نی اعلام می کنند " که حزب باید بیشتر و بیشتر به ایده ی شوراها خودش را وفق داده و مشخصات پرولتاریا را بگیرد" (5). این روش درهم و برهم [نتیجه اش این خواهد شد که] حزب کمونیست باید خودش را درون شوراها منحل کند و شوراها می توانند جانشین حزب کمونیست شوند. این ایده اساسا غلط و ارتجاعی است.

در تاریخ انقلاب روسیه ما یک دوره ی زمانی را تجربه کردیم که شوراها بر علیه حزب پرولتاریا پیش رفتند و به حمایت سیاستهای ماموران بورژوازی پرداختند. همین چیز می تواند در آلمان مشاهده گردد. و همین مساله امکان دارد در سایر کشورها دیده شود.

برخلاف [مخالفان نقش حزب]، وجود یک حزب کمونیست قدرتمند ضرورت دارد زیرا شوراها را قادر می سازد تا وظایف تاریخیشان را ادا نمایند؛ حزبی که به سادگی خودش را به شوراها وفق ندهد، بلکه در موقعیتی باشد تا باعث چشم پوشی از "انطباق" شوراها با بورژوازی،گاردهای سفید و سوسیال دموکراتها گردد؛ حزبی که توسط جناح کمونیست در درون شوراها در موقعیتی است که شوراها را به زیر رهبری حزب کمونیست در آورد. هر کسی که پیشنهاد می کند که حزب کمونیست باید منطبق شوراها شود، نه اهمیت شورا را و نه حزب را می فهمد. ایده ی شورا د رهمه جا بزودی قوی تر از احزابی که ما در هر کشوری بوجود می آوریم، پیروز می شود؛ بسیاری از سوسیالیستهای راست و مستقل حمایت خودشان را در مورد ایده ی شورا اعلام نموده اند. ما در صورتی قادر خواهیم بود که آنها را از تحریف ایده ی شوراها دور نگاه داریم که حزب کمونیست قوی که بر سیاستهای شوراها نفوذ قابل توجه دارد را دارا باشیم.

9- طبقه کارگر فقط به حزب کمونیست پیش [از تسخیر قدرت] و در هنگام تسخیر قدرت نیاز ندارد بلکه همچنین بعد از انتقا ل قدرت به دست طبقه کارگر [نیز به حزب نیاز دارد]. تاریخ حزب کمونیست روسیه که سه سا ل قدرت را در دست داشته نشان می دهد که اهمیت حزب کمونیست پس از تسخیر قدرت به دست طبقه کارگر از بین نرفته بلکه بر عکس رشد فوق العاده ایی داشته است.

10- در روزی که طبقه کارگر قدرت را تسخیر نمود، حزبش همچنان بمانند قبل بعنوان بخشی از طبقه کارگر باقی می ماند. آن [حزب] دقیقا آن بخش از طبقه کارگر است که پیروزی را سازماندهی نموده است. برای دو دهه در روسیه و برای سالها در آلمان،حزب کمونیست مبارزه را نه تنها با بورژوازی بلکه همچنین علیه آن دسته از سوسیالیستهای که حامل نفوذ نظرات بورژوازی در طبقه ی کارگر بودند را به پیش می برد. آن حزب در صفوف خود دوراندیش ترین، ثابت قدم ترین و پیشروترین مبارزان را جای داده است. فقط وجود چنین سازمانی از روشنفکران طبقه کارگر است که غلبه بر مشکلاتی را که بر سر راه دیکتاتوری کارگران در فردای پیروزشان وجود دارد را ممکن می سازد.

در سازمان جدید ارتش سرخ، در تصفیه فعلی دستگاه دولتی بورژوازی و جایگزینی اش با دستگاه دولتی پرولتاریا، در جدال بر علیه گرایشات وگروههای فردگرای با درایت طبقه ی کارگر، در مبارزه علیه وطن پرستی بومی و منطقه ای و در هموار نمودن راه برای آفرینش کار با دیسیپلین – در تمام این موارد کلمه ی سرنوشت ساز « حزب کمونیست» جای دارد. باید بخاطر داشت که اکثریت طبقه کارگر را باید بوسیله ی نمونه ی خودشان رهبری نمود.

11- نیاز به حزب سیاسی پرولتاریا فقط با زوال کامل طبقات محو خواهد شد. در راه پیروزی نهائی کمونیزم، ممکن است که اهمیت تاریخی سه شکل اساسی سازمانهای پرولتاریا حاضر ( حزب ، شوراها، سازمانهای تولیدی) تغییر یابد و آن شکل منضبط سازمانهای کارگری رفته رفته محوشود. حزب کمونیست در عین حال، تا زمانی که همه ی طبقه کارگر کمونیست شوند و تا زمانیکه که کمونیزم بعنوان یک هدف مبارزه پایان یابد، بطور کامل در طبقه کارگر حل نمی شود.

12- دومین کنگره ی بین الملل کمونیستی نه فقط وظیفه ی تاریخی حزب کمونیست را بطور عموم تاکید می کند، بلکه خطاب به پرولتاریا بین المللی می گوید که فقط در خطوط کلی و عمومی، چه حزب کمونیستی را نیاز دارند.

13- بین المللی کمونیستی بر این اعتقاد است که بطور مشخص در دوره ی دیکتاتوری پرولتاریا، حزب کمونیست باید بر اساس سانترالیزم آهنین پرولتری بنا شود. جهت رهبری موفقیت آمیز طبقه کارگر در جنگ داخلی سخت، ناگهانی و درازمدت، حزب کمونیست باید نظم نظامی آهنینی را در درون صفوف خود خلق کند.

تجربه ی حزب کمونیست [روسیه] که در جنگ داخلی سه ساله طبقه کارگر را رهبری نموده، نشان داد که بدون سخت ترین نوع دیسیپلین، سا نترالیزم کامل و اعتماد به نفس رفیقانه ی همه ی سازمان حزبی در مرکز رهبری حزب، پیروزی کارگران غیر ممکن است.

14- حزب کمونیست باید بر اساس سانترالیزم دمکراتیک ساخته شود. مبدا اصلی سانترالیزم دمکراتیک انتخاب بدنه های بالایی حزب توسط [بدنه های] پاینی است. [سانترالیزم دموکراتیک به معنای دارا بودن] اختیار غیر مشروط و ضروری تمام بدنه ی رهنمود دهنده ی بالایی به پائینی و وجود یک مرکز حزبی قوی که صلاحیتش عموما برای رهبری رفقای حزبی از یک کنگره تا کنگره دیگر تشخیص داده می شود، است.

15- تعدادی از احزاب کمونیستی در اروپا و آمریکا مجبور شده اند بعلت موقعیت استراری ی که علیه کمونیستها، توسط بورژوازی پدید آمده، ماهیت غیر قانونی [مخفی] بخود بگیرند. باید بخاطر سپرده شود که در چنین موقعیت کاری، افراد [حزبی] مجبورند که رعایت دقیق قوانین انتخابات را رها کرده، و اجازه دهند تا سازمان رهبری حزب حق گزینش را بر گزیند، همانطوری که در روسیه اتفاق افتاد.

در یک شرایط استراری، حزب کمونیست قادر نیست که از رفراندوم دمکراتیک برای حل مشکلات جدی استفاده کند، بلکه ترجیحا مجبور است که به مرکزیت رهبری حق تصمیم گیری مهم برای هریک از اعضای حزب در هر زمانیکه ضروریست را بدهد.

16- گسترش استقلال وسیع برای اعضای بخشهای محلی حزب در حال حاضر، فقط صفوف حزب را ضعیف می کند؛ به توانایی آنها برای عمل صدمه می زند و [بدون شک] مورد پسند خرده بورژوازی، آنارشیستها و گرایشات انحلال گراست.

17 – در کشورهایی که بورژوازی و سوسیال دمکراسی ضد انقلاب همچنان در قدرت هستند، احزاب کمونیست باید بیامورند که کارهای قانونی [علنی] و کارهای غیر قانونی [مخفی] را با یک روش برنامه ریزی شده به هم مرتبط سازند. در این پروسه، کار قانونی باید بطور مرتب در کنترل واقعی بخش غیر قانونی حزب باشد. بخش پارلمانی حزب کمونیست نه فقط در مرکز، بلکه همچنین در سازمانهای محلی دولتی ( شوراهای منطقه ایی و محلی) باید تابع کنترل کل حزب باشد- جدا از اینکه در هر زمانی همه ی حزب قانونی یا غیز قانونی باشد.

آن اعضای پارلمان که دنباله روی از حزب را در هر شکل و فرمی رد می کنند باید از صفوف حزب کمونیست اخراج شوند.

مطبوعات قانونی (روزنامه ها و انتشارات حزبی) باید بطور کامل و غیر مشروط تابع کل حزب و کمیته ی مرکزی آن باشند.

18- با وجود اینکه ممکن است که تعداد کمی از پرولتاریا و نیمه پرولتاریا از یک زمان تا زمانی دیگر درگیر مبارزه شوند، اساس فعالیتهای سازمانی حزب کمونیست باید در هر جایی در ایجاد هسته های کمونیستی باشد. در هر شورایی، در هر اتحادیه ی کارگری، در هر کارخانه ایی، در هر اجتماعات تعاونی، در هر کمیته های ساکنین ( سامانهای اجاره نشین ها)، در هر جایی که حتی فقط سه نفر هستند، که برای کمونیزم مبارزه می کنند، باید هسته های کمونیستی تشکیل شود. فقط اتحاد کمونیستهاست که به پیشروی پرولتاریا امکان رهبری کل طبقه کارگر را می دهد. یک هسته ی حزب کمونیست که مشغول فعالیت در سازمانهای غیر حزبی استف سوای اینکه حزب بطور قانونی یا غیر قانونی کار می کند، باید بطور غیر مشروط تابع کل تشکیلات حزبی باشد. هسته ی کمونیستی از هر نوعی، باید بر اساس دقیق ترین ترتیب اولیت یکی بر دیگری و بر طبق دقیق ترین سیستم ممکن، عمل کند.

19- حزب کمونیست تقریبا در هر جائی بعنوان حزب شهری ظهور می کند؛ بعنوان حزب کارگران صنعتی که قسمت عمده آنها در شهر زندگی می کنند. برای اینکه طبقه کارگر به ساده ترین و سریع ترین شکل به پیروزی برسد، ضرورت دارد حزب کمونیست نه فقط حزب [فعا ل در] شهر بلکه حزب [فعا ل در] روستا نیز باشد. حزب کمونیست باید تبلیغاتش و فعالیتهای تشکیلاتی اش را در بین کارگران شهری و روستائیان متوسط توسعه دهد؛ حزب کمونیست با ید با توجه خاص و از طریق هسته های سازمانی ی کمونیستی در مناطق غیر شهری فعالیت کند.

سازمان بین المللی پرولتاریا فقط زمانی می تواند قدرتمند باشد که نظرات درباره ی نقش حزب کمونیست که در بالا فرموله شد را در هر کشوری که کمونیستها زندگی می کنند و می رزمند، به اجرا در آورد. بین الملل کمونیستی هر اتحادیه کارگری که قوانین بین الملل کمونیست را به رسمیت شناخته و خودش را آماده ی جدائی از بین الملل زرد نموده، به کنگره اش دعوت کرده است.

بین الملل کمونیستی ، بخش بین المللی اتحادیه های سرخ کارگری که بر شالوده ی کمونیزم استوار است را سازماندهی خواهد نمود. بین الملل کمونیستی کا ر در سازمانهای غیر حزبی کارگری که در نبرد جدی انقلابی بر علیه بورژوازی هستند را رد نمی کند.

در این پروسه، در عین حال، بین الملل کمونیستی موارد [حائز اهمیت] زیر را ارائه می دهد:

1- حزب کمونیست اسلحه اصلی و اساسی آزادی طبقه کارگر است. در هر کشوری ما باید نه فقط دارای گروههایی بلکه یک حزب کمونیست با شیم.

2- در هر کشوری باید فقط یک حزب کمونیست متحد وجود داشته باشد.

3- حزب کمونیست باید بر اسا س سختگیرانه ترین قوانین سانترالیزم ساخته شده و در دوره ی جنگ داخلی باید دارای دیسیپلین نظامی در صفوفش باشد.

4- هر جائیکه فقط تعدادی پرولتاریا یا نیمه پرولتاریا وجود دارد، حزب کمونیست باید دارای یک هسته سازماندهی شده باشد.

5- باید در هر سازمان غیر حزبی، یک هسته ی حزب کمونیست به نمایندگی از کل طبقه وجود داشته باشد.

6- برای دفاع محکم و بسیار پایدار از برنامه و تاکتیک انقلابی کمونیزم، حزب کمونیست باید همواره در نزدیکترین ارتباط ممکن با بخش وسیعی از کارگران سازمانها باشد و از سکتاریزم به اندازه ی اپورتونیزم بپرهیزد.

توضیحات:


1) بین الملل کمونیستی ( کمینترن یا بین الملل سوم) در مارس 1919 بوسیله ی حزب کمونیست روسیه (بلشویک) و تعداد دیگری از کمونیستهای سایر کشورهای حهان بنیان گذاشته شد. هدف کمینترن مبارزه با تمام قوا بر علیه بورژوازی بین المللی جهت برپایی جمهوری بین المللی شورایی بعنوان یک دوره ی گذار جهت محو کامل دولت بود. در دوره ی حاکمیت سیاه استالین، کمینترن به ابزاری جهت پیشبرد سیاستهای استالینیزم یعنی «سوسیالیزم در یک کشور» تبدیل شده و نها یتا در سال 1943 این نهاد کمونیستی بین المللی به دست استالین منحل شد.

2) بعد از اعلام موجودیت کمون، دو طرز فکر متفاوت بر سر سازماندهی و رهبری کمون شکل گرفتند. گروه اول، سوسیالیستهای که در اقلیت بودند و بیشتر طرفداران «پرودن» را تشکیل می دادند و دسته دوم بلانکیستها بودند که اکثریت را داشته و از بیشترین حمایت در مجامع انقلابی و کمیته مرکزی «گارد ملی» برخوردار بودند. رهبر و بنیانگذار جریان بلانکیستی، «اوگوست بلانکی» بود که بیش از ۲۰ سال از عمر خود را در زندان سپری کرده بود. موقعی که کمون پاریس بوقوع پیوست او در زندان به سر می برد که در منطقه ی تحت کنترل حکومت ضد انقلابی «تییر» قرار داشت. همه و منجمله «مارکس»، «بلانکی» را به عنوان رهبر طبیعی کمون به حساب می آورند. حکومت انقلابی مستقر در پاریس پیشنهاد کردند که «بلانکی» از زندان آزاد شود، تا در مقابل، آنها تمام گروگانهای کمون، و از جمله اسقف اعظم پاریس را آزاد کنند. اما تییرها این پیشنهاد را رد کردند. آنها با این عمل دامنه ی وحشت خود از پتاسیل رهبری و تشکیلات انقلابی و تاثیر سیاسی آن بر نتیجه ی جنگ داخلی، را به نمایش گذاشتند. در حالیکه بلانکیستها مرکزیت (سانترالیزم) را مطرح می کردند، پرودونیستها خواهان وجود فدراسیون در سطح سیاسی و مجامع اقتصادی بودند. تاریخ به روشنی نشان داد که همانطور که بلانکیستها هر چند بطور ابتدایی بیان کردند برای کسب قدرت سیاسی و حفظ آن نیاز مبرم به حزب طبقه کارگر داریم و بدون وجود چنین حزبی شکست پرولتاریا حتمی است.

3) اکونومیستها مبارزات کارگران را به مبارزات صرفا صنفی نظیر مبارزه برای اضافه دستمزد و یا بهتر کردن محیط کار محدود می کنند. آنها به طور عیان نقش مهم و اساسی حزب و رابطه ارگانیگ آنرا با طبقه ی کارگر نفی کرده و بر این باور هستند که حزب باید تنها شاهدی بر پروسه ی خودبخودی جنبش و سیر حوادث ثبت شده باشد. اکونومیستها معتقدند که سیاست همواره تابع اقتصاد است و اگاهی سیاسی بطور ارگانیک از مبارزات اقتصادی بر می خیزد؛ در راستای همین اندیشه است که آنان وظیفه ی اصلی مارکسیستها را کمک به مبارزه ی اقتصادی معرفی می کنند. اکونومیستها با شانه خالی کردن در شناساندن ارزشهای مبارزاتی طبقه کارگر به این طبقه، به تبلیغ جنبش خودبخودی کارگران می پردازند.

«لنین» در افشای اکونومیستهای روسیه بسیار تلاش نمود و مقالات بسیاری در روزنامه «ایسکرا» نوشت. فصلهای از یکی از معروف ترین کتب لنین یعنی «چه باید کرد؟» به چالش با اکونومیست ها اختصاص دارد. نظرات اکونومیستها در آن دوره در مجله «رابوچیه دلو» ( اندیشه ی کارگر) ( 1902-1897) و روزنامه ی «رابوچایا میسل» ( عمل کارگر) ( 1902- 1899) که در خارج از روسیه انتشار می یافت، منعکس می شد.

4) شوراها (سوویت) برای نخستین بار بر اثر خلاقیت انقلابی تودههای مردم روسیه در انقلاب سال 1905 شکل گرفتند. این شوراها که ارگانهای رهبری مبارزات مردم بودند از اعتماد بلاشرط آنها برخوردار بودند. در جریان انقلاب فوریه ی 1917، شوراها که به منزله ی سازمانهای انتخابی توده یی و سیاسی ظهور کرده بودند به ارگانهای دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریا بر ضد رژیم مطلقه مبدل گردیدند. پس از وقوع انقلاب سوسیالیستی در روسیه، شوراها ارگانهای قدرت دولتی کشور شدند.

5) «حزب کمونیست کارگری آلمان» در چهاردهم آوریل 1920 در بیانیه ایی خواسته هایشان را از طبقه کارگر آلمان مطرح کردند.

تمامی توضیحات و کروشه های این متن از مترجم است.

No comments: