Friday, September 7, 2007

بعد از یک مدت طولانی انتظار

یادداشتهای انتقادی «چه گوارا» انتشار یافت!

مایکل لووی

برگردان : رادمان روئین تن


«مایکل لووی» رئیس بخش تحقیقات جامعه شناسی ی «مرکز علمی پژوهش ملی» در پاریس است. او نویسنده ی پر تلاش مارکسیست و خالق آثاری همچون «مارکسیزم چه گوارا»، «مارکسیزم و الهیات رهائی بخش»، «سرزمین پدری یا زمین مادری» و « توسعه مرکب و ناهموار» می باشد.

ما مدت بسیار زیادی در انتظار انتشار کتاب انتقا دی «چه گوارا» بودیم. این کتاب شامل دستنوشته های «چه گوارا» در مورد اتحاد جماهیر شوروی (سابق)، یادداشتهای «چه گوارا» در بین سالهای ۶۶- ۱۹۶۵، یعنی بعد از شکست ماموریتش در کنگو و قبل از عزیمتش به بولیوی درست زمانیکه او در «تانزانیا» و «پاراگوئه» بسر می برد، می باشد.

برای سالیان سا ل، این مدرک "خارج از چرخش" باقی مانده بود؛ بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به تعدادی از محققان کوبایی اجازه داده شد بدون آنکه از آنها یادداشتی بردارند، به کنکاش و مشورت در مورد این مطالب مبادرت کنند. فقط چهل سال بعد از نگارش این یادداشتها بود که تصمیم به چاپ آنها در کوبا گرفته شد؛ انتشار یادداشتهای «چه گوارا» در سطح بسیار وسیع صورت گرفت؛ به طوری که بقیه ی مطا لب انتشار نیافته او را نیز شامل می شد. تعدادی از این مطالب به این قرارند: یک نامه از «چه» به «فیدل کاسترو» در آوریل ۱۹۶۵ که شامل یک مقدمه ای به یک کتاب بود، یادداشتهای در مورد نوشته های مارکس و لنین، گزیده ای از یادداشتهای محاوره ای بین «گوارا» و سایر همکارانش در وزارت صنایع ( بین سالهای ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۵) – که قسمتی از آن پیشتر در فرانسه و ایتالیا در سال ۱۹۷۰ به چاپ رسیده بود-، نامه هایی به افراد و شخصیتهای مختلف ( پل سوئیزی و چارلز بتلهایم) و خلاصه ای از یک مصاحبه با رئیس جمهور مصر «الطلیعه» ( آوریل ۱۹۶۵).

چرا این یادداشتهای «گوارا» زودتر منتشر نشد؟ ما می توانیم بفهمیم که قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دلایل "دیپلماتیک" برای محرمانه نگاه داشتن آنها وجود داشت. اما بعد از سال ۱۹۹۱ چرا؟ چه "خطری" این یادداشتها در بر داشتند؟ این پنهانکاری کاملا عجیب و غریب است... چه کسی تصمیم گرفت که این یادداشتها باید در کشوی میز نگاه داشته شوند؟ چه کسی نهایتا چراغ سبز را برای انتشار آنها نشان داد؟ مقدمه ی کتاب یادداشتهای انتقادی «چه» که از «ماریا دل کارمن اریت گارسیا» مسئول مرکز تحقیقات و بررسی «چه گوارا» در «هاوانا» می باشد، چیزی را توضیح نمی دهد و خودش را محدود به این کلمات می کند: " این اسناد برای سالیان [ جر اسنادی بوده] که یکی از بیشترین انتظار را برای چاپ کشیده است؟"

سرانجام این یادداشتهای بسیار جالب در دسترس خوانندگان علاقمند قرار گرفت. این یادداشتها گواهی ی است بر روحیه مستقل «چه گوارا»؛ به نگاه منتقدانه ای که او در مورد مدل "سوسیالیزم واقعا موجود" روسی داشت و به تلاش و جستجوش جهت یافتن یک بدیل رادیکال. اما این یادداشتها همچنین محدودیتهای طرز تفکر «چه» را نیز به ما نشان می دهد.

اجازه بدهید که به محدودیتهای نگرشی «چه» بپردازیم. «چه گوارا» در آنزمان – ما نمی دانیم که آیا پیشرفتهای در تفکرات او بین سالهای ۶۷-۱۹۶۶ بوجود امده یا نه- مساله استالینیزم را درک نکرده بود. او بر کوچه ی بن بست اتحاد جماهیر شوروی استناد می کرد ... به سیاستهای نوین اقتصادی لنین ( نپ)! مطمئنا او بر این اعتقاد بود که اگر لنین عمر بیشتری می کرد- او بطور طعنه آمیز می نویسد که لنین اشتباه کرد که مرد- می توانست تاثترات مخرب این سیاست را تصحیح نماید. لیکن «چه گوارا» متقاعد شده بود که مقدمه ی بازگشت به کایپتالیزم که بوسیله ی «نپ» طرح گردید منجر ظهور گرایشات بدکار در ۱۹۶۳ در شوروی شد. گرایشاتی که در جهت بازسازی مجدد سرمایه داری گام بر داشتند. تمام انتقادات «چه گوارا» از «نپ»، بی مصلحت نبودند و آنها چیزهای هستند که با نظرات «اپوزیسیون چپ» بین سالهای ۲۷-۱۹۲۵ منطبق اند. برای مثال «چه گوارا» اظهار می دارد " کادرها [ ی حزب] خودشان را متحد و هم پیمان سیستم نموده و به پی ریزی یک کاست با حقوق ویژه مبادرت می کنند" . ما با خواندن این جملات متحیر می شویم [ و این سوال را از خود می پرسیم] که آیا «چه گوارا»، آثار «تروتسکی» را خوانده است؛ «تروتسکی» که در هیچ کجای یادداشتهای او از آن نامی برده نشده است... اما فرضیه ی تاریخی ی که «چه گوارا» عنوان می کند و بر اساس آن مدعی است که نتایج سیاستهای نوین اقتصادی (نپ) باعث و بانی رشد گرایشات وابسته به کاپیتالیزم در شوروی شد، قابل قبول نیست. این نوع دید، به سادگی استالینیزم و عیوب و اشکالات بزرگی را که این نوع «ایزم» در عرصه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شوروی انجام داده، نادیده می گیرد. ما چندین ارجاع به «استالین» را در یادداشتهای «چه گوارا» پیدا کردیم. یکی از نمونه های نادر و بسیار انتقادی از «استالین» از این قرار است : " جرم وحشتناک تاریخی «استالین»: حقیر شمردن آموزش کمونیستی و بنیان گذاشتن قدرت فرقه ای نامحدود است". این جمله کاملا دقیق است، اما بعنوان یک آنالیز ناکافی و نارساست.

بیشتر انتقادات «چه گوارا» در رابطه با شوروی مربوط به مسائل اقتصادی این کشور در بین سالهای ۶۴- ۱۹۶۳ است که ما پیشتر از آنها آگاهی داشتیم. این انتقادات در پلمیکهای که «چارلز بتلهایم» ( بر علیه گوارا) و «ارنست مندل» ( در حمایت از او) نیز در آن شرکت نمودند مطرح گردید. در جریان این پلمیکها «چه گوارا» به دفاع از برنامه ی متمرکز بر علیه قانون ارزش "خود مدیریت" کارخانه ها پرداخت؛ چیزی که مستقل و خود گردان بوده و بر اساس قوانین بازار عمل می کند. او در این رابطه دفاع از آموزش کمونیستی در مقابل انگیزه های انحصاری و شخصی را مطرح کرد.. چه گوارا همچنین به درستی از انگیزه های مادی که سبب خراب شدن مدیران کارخانجات می شد نگران بود. ما همچنین در یادداشتهای «چه گوارا»، یک انتقاد از غیبت انترناسیونالیزم در مراودات تجاری شوروی – مراودات نابرابر با کشورهای وابسته- پیدا کردیم. در این رابطه او از لنین نقل و قولی می آورد: " ما نمی توانیم کمونیزم را در یک کشور بسازیم". «چه گوارا» در ادامه و در رابطه با مخالفت دستگاه بوروکراتیک کرملین با انقلاب جهانی می نویسد: " به طور آشکار باید تصدیق نمود که مشخصات جهانی انقلاب، چیزی که از این به بعد [ بوسیله ی شوروی] انکار می شود".

اما در این نوشته ها هنوز هیچ سوالی در مورد استالینیزم طرح نشده است. «تروتسکی» در یادداشتهای «چه گوارا» غایب است. اما ما به یک فاکت بسیار جالب از مباحثاتش در وزارت صنایع بر می خوریم، او می نویسد: " تو نمی توانی عقاید مخالف را با چماق نابود کنی، این گونه برخورد باعث مردن هر گونه پیشرفت و توسعه آزاد آگاهی خواهد شد". "این روشن است که ما می توانیم چیزی های زیادی از افکار «تروتسکی» بیاموزیم ، حتی با وجود آنکه فعالیتهای بعدی او اشتباه بودند". «چه گوارا» به طور طعنه آمیز اضافه می کند که شوروی ها او را متهم به تروتسکیست بودن نموده و به او مارک های شبیه به "سان بنیتو" می زنند.( سان بنیتو، لباسی است که دستگاه تفتیش عقاید کلیسای اسپانیا در قرون وسطی بر تن مرتدین می کرد و آنها را به سوی شکنجه هدایت می نمود).

«چه گوارا» به درستی از برنامه ریزی بعنوان محور مرکزی روند ساختمان سوسیالیزم دفاع می کرد، زیرا " برنامه ریزی، انسان را از حالت یک موجود اقتصادی رها می سازد". و او در نامه اش به «فیدل» تشخیص داد که در کوبا " کارگران در تنظیم برنامه [ اقتصادی]دخالت نکرده اند". چه کسی باید برنامه ریزی کند؟ بحث «چه گوارا» در بین سالهای ۶۴-۱۹۶۳ جوابی به این سوال نمی دهد. در یادداشتهای سالهای ۶۶- ۱۹۶۵ است که ما جالبترین گام از طرف «چه» را در جهت پاسخگویی به این سوال مشاهده می کنیم.

به نظر «چه گوارا»، با وجود اینکه اهرم اقتصادی تعیین کننده ی همه چیز است، شوروی ها مفهوم اصلی برنامه ریزی که عبارتنداز " تصميم اقتصادی توده ها با آگاهی به نقش شان "، را با جایگزینی سیاستهای تخدیر کننده، تغییر دادند؛ او تاکید کرد که توده ها " باید امکان نظارت بر سرنوشت خود را داشته باشند، آنها باید قادر باشند تصمیم بگیرند که چه مقدار باید جهت ذخیره و چه مقدار باید در راستای مصرف تولید کنند؛ تکنیکهای اقتصادی حاوی آمار و ارقام باید با تصمیم مردم بکار گرفته شوند و " اگاهی توده ها باید تضمین کننده ی اجرایش باشند". این موضوعی است که «چه» در یادداشتهایش، چندین بار به آن باز می گردد.

«چه» معتقد است که با وجود آنکه برنامه ریزی اقتصادی به خودی خود کار متخصصان این فن است اما این کارگران و مردم به شکل عام هستند که باید در مورد مسائل بزرگ (نرخ رشد، انباشت یا مصرف) ، در کشور تصمیم بگیرند. ما می توانیم به این جدایی مکانیکی بین تصمیمات اقتصادی و اجرائی انتقاد کنیم اما این فرمول بندی «چه گوارا» به شکل بارزی به ایده ی برنامه ریزی دمکراتیک سوسیالیستی ( برای مثال ایده ی که بوسیله ی ارنست مندل فرمول بندی شد) نزدیکتر است . او به نتایج سیاسی [منسجمی] دست نیافت اما ما نمی توانیم اهمیت این نظرگاه نوین دمکراسی اقتصادی «چه» را انکار کنیم.

ما می توانیم این یادداشتهای «چه گوارا» را به عنوان یک مرحله ی مهم و بارزی از مسیر راهش در جهت جایگزینی «کمونیزم دمکراتیک» به جای مدل استالینیستی شوروی در نظر بگیریم. راهی که متاسفانه پیش از آنکه به هدف برسد، با قتل وحشیانه ی« چه» بوسیله ی آدمکشان بولیویای ی دست پروده ی سازمان سیا در اکتبر ۱۹۶۸، ناتمام باقی ماند.

No comments: