Friday, September 7, 2007

حزب پیشتاز انقلابی

رنوا راسخ

۱- مفهوم حزب پيشتاز انقلابی

انقلاب سوسياليستی بدون تلاش و مبارزه ی پيگير و بصورت خود انگيخته بوجود نمی آيد. برای برپایی چنين انقلابی به دو فاکتور اساسی و تعيين کننده نياز است که عبارتنداز: رشد رو به افزون سطح آگاهی حداقل بخشی از طبقه ی کارگر و همچنين خود سازماندهی کارگران و ساير توده ها ی تحت ستم.

آگاهی از طریق عملکر هدفمند (پراتیک) و تجربه حاصل می شود و از آنجایی که پرولتاریا و متحدانشان دارای درجات مختلف و متفاوتی از آگاهی و تجربه هستند، نیاز به یک بدنه ی تشکیلاتی هماهنگ کننده که حزب نامیده می شود، ضروری است. اگر کل طبقه کارگر به بالاترين سطح آگاهی طبقاتی برسند ديگر لزومی به وجود سازمان پيشتاز وجود ندارد. اما متاسفانه تمامی کارگران قادر نيستند در زير حاکميت سرمايه داری به سطح بالای از آگاهی طبقاتی برسند چراکه اولا، مسير رشد آگاهی طبقاتی طبقه ی كارگر، يک مسير مستقيم را طی نکرده بلکه ناهموار و دارای تناوب است در نتيجه هر طيفی از اين طبقه می تواند برداشت متفاوتی از مبارزه داشته باشد؛ و ثانيا سيستم عريض و الطويل سرمايه داری سعی می کند با استفاده از امکانات تبليغاتی خود احساس شكست ناپذيری خود را به هر ترتيب ممکن به طبقه کارگر تحميل کند.

توده های کارگران در مبارزات روزانه ی خود، تنها و تنها قادرند به آگاهی اولیه دست يابند. اين گونه آگاهی، آنها را الزاما به قيامهای پيگير روزانه عليه سرمايه داری جهت نمی دهد ولی وجود چنين مبارزاتی بسيار مهم و حياتی است، چرا که اگر طبقه کارگر به مبارزات روزانه اش برای بالا رفتن حقوق و مزايا، کاهش ساعت کار و غيره دست نزند به بردگان دلسرد و منفعل تبديل خواهند شد. در نتيجه طبقه کارگر بايد برای مطالبات آنی پيش روی خود مبارزه کند؛ اما مبارزه بر عليه اجحافات جامعه سرمايه داری نمی تواند طبقه کارگر را بصورت خود به خودی به مبارزه ی متشکل در جهت نابودی سيستم سرمايه داری سوق دهد. در نتیجه بخش کوچکی از طبقه کارگر که هم در تئوری و هم در عمل به ضرورت تشکل يابی دست یافته اند ظهور می کنند که « پیشروان» اين طبقه نام دارند. آنها قادرند علاوه بر مبارزه با انديشه های انحرافی ی درون طبقه کارگر، با رابطه ارگانيک با سایر متحدين اين طبقه، مبارزات را به سطوح وسيع تری بکشانند. کارگران کسب آگاهی کمونيستی را تنها در مبارزه برای متشكل کردن خود و يا به گفته ی دقيق تر پی ريزی يک حزب انقلابی کسب می کنند.

يک سازمان انقلابی زمانی می تواند به يک حزب پيشتاز تبدیل گردد که بهترین و موثرترین بخش طبقه کارگر، دهقانان فقير، جوانان انقلابی، زنان و مليتهای تحت ستم، آنرا به عنوان حزب خودشان بپذيرند. اگر يک سازمان انقلابی نتواند اعتماد طبقه کارگر را به دست آورد و همچنین نتواند ريشه در مبارزات واقعی این طبقه داشته باشد، علی رغم تمام جانفشانی اعضايش نمی تواند باعث تغییر مناسبات اسارت بار سرمايه داری و انکشاف ريشه ایی جامعه گردد.«لنین» در این رابطه در تزهایش در «کنگره دوم انترناسیونال کمونیستی» در ژوئیه 1920 نوشت:

" فقط حزب کمونیست، چنانچه این حزب واقعا پیش آهنگ طبقه انقلابی باشد، بهترین نمایندگان این طبقه را در خود جمع داشته باشد، از کمونیست های کاملا آگاه و صدیقی مرکب باشد که در عرصه پیکار انقلابی سرسخت تجربه آموخته و آبدیده شده باشند و نیز چنانچه این حزب بتواند با سراپای زندگی طبقه خود و از طریق این طبقه با تمام توده استثمارشوندگان پیوند ناگسستنی برقرار سازد و اعتماد کامل این طبقه و این توده را جلب کند، قادر خواهد بود پرولتاریا را در مبارزه نهائی کاملا بی امان و قاطع علیه تمام نیروهای سرمایه داری رهبری کند. از سوی دیگر فقط زیر رهبری چنین حزبی است که پرولتاریا می تواند تمام نیرو و شور انقلابی خویش را به کار اندازد و بی علاقگی ناگزیر و گاه مقاومت اقلیت ناچیز آریستوکراسی کارگری فاسد شده توسط سرمایه داری و سران قدیمی تریدیونیون ها و شرکت های تعاونی و غیره را خنثی کند".

حزب پيشتاز يعنی قبول تفكيك پيشگام از طبقه كارگر و در عين حال پيوستگی آن با اين طبقه است. وحدت اضدادی كه تركيب يا تجزيه طبقاتی صرف را مردود میشمارد. حزب دربرگيرنده ی تمام طبقه نيست بلکه شامل پيشاهنگ طبقه کارگر است. پيشاهنگی که دارای آگاهی سوسياليستی می باشد. اين پيشاهنگ خارج از بدنه ی طبقه کارگر نيست، بلکه سخنگوی توده ی عظيم‍ی از كارگران است.

۲. ماهيت طبقاتی حزب

مبارزات خود انگیخته پرولتاریا قادر نیستند در چشم انداز درازمدت پرولتاریا را به سمت سوسیالیزم رهنمون نمایند. مجموعه برنامه سوسیالیستی نه توسط کل طبقه بلکه توسط پیشرو پرولتاریا دست یافتنی است. پیشروی که حتی در دوران رکود مبارزه هم، سنگر مبارزه طبقاتی را ترک نکرده و سعی می کند این مبارزه را در سطوح مختلف آن دنبال کند. در حقیقت پیشرو پرولتری با روشن کردن چراغ امید برای توده های کارگر به آنها روحیه و شهامت می بخشد چراکه به قول «مارکس»، پرولتاریای که روحیه اش تضعیف شده، پای کار سرنگونی ی سرمایه داری نمی رود. درنتیجه یکی از فاکتورهایی که حزب طبقه کارگر را از سایر احزاب خرده بورژوا متمایز می کند، ترکیب پرولتری آن است. اين باعث می شود که اين حزب علاوه بر برنامه سوسياليستی داخلی، برنامه روزمره خارجی را با ديد پرولتری و با موفقيت به انجام برساند. هيچ گروه دهقانی، دانشجوئی و يا تجمعی از روشنفکران هر قدر که برنامه منحصر به فردی داشته باشند قادر به جايگزينی خود با حزبی که ريشه در طبقه کارگر دارد، نيستند.

۳- کار حرفه ایی و کادر حرفه ایی

حزب برای پیشبرد امر مبارزه باید دارای کادرهای ورزیده و حرفه ای باشد. کادرهایی که بتوانند در سرد و گرم روزگار، خود را حفظ کرده و بر روی مبارزات زنده ی جامعه خود تاثیر گذارند. در کشورهای استبدادی نظیر ایران، هر چقدر تعداد اعضای حزب کمتر و کاراتر باشد، در صد گرفتاری و نابودی آنها توسط پلیس سیاسی رژیم کمتر خواهد شد. به قول «لنین» به دام افتادن 10 نفر انسان عاقل ( کادر حرفه ای) به مراتب دشوارتر از 100 نفر ابله ( کادر غیر حرفه ای و نامنضبط) است. جامعه ی سرمایه داری با تقسیم کار و تخصصی کردن مشاغل عملا بخش وسیعی از پیشروان کارگری را در زندان کارخانجات و مراکز تولیدی اسیر کرده است؛ اگر چه پیشروان کارگری دارای انگیزه و آگاهی های لازم برای مبارزه بر علیه سیستم سرمایه داری هستند ولی به علت فشردگی زمان، محدودیتهای تکنیکی و مالی، صرفا قادرند در اعتراضات انفجاری این طبقه حاضر شوند. این روش از کار بدون تردید از یک طرف، باعث تحلیل نیروی پیشروان کارگری و رشد گرایشات انحرافی در این طبقه و از طرف دیگر سبب دوری پیشروان کارگری از عرصه های تصمیم گیری می گردد. برای برطرف کردن این مشکل بسیار حیاتی، حزب پیشتاز باید با به کارگیری امکانات مادی خود کارگران پیشرو را برای مدت زمانهای کوتاه و بلند از درون کارخانه بیرون آورده و آنها را در سطوح دیگر مبارزه درگیر نموده تا علاوه بر ایجاد زمینه های مناسب جهت شناخت و کسب آگاهی، پیشروان کارگری مسئولیتهای سنگینی نظیر رهبری جنبش را نیز تجربه کنند.

یک کادر حرفه ای حزب باید بتواند در عین حال چندین کار متنوع انجام دهد و خود را برای مبارزه در میادین کوچک و بزرگ طبقاتی آماده کند. مثلا اعتصاب را رهبری کند، در پلمیکهای سیاسی و فلسفی دخالت کند، در اتحادیه ها و تشکلات صنفی نفوذ کند، برای نشریه نظری سازمان خود مقاله بنویسد، با پلیس سیاسی رژیم سرمایه داری بجنگد و خلاصه یک انسان همه فن حریف گردد. به قول لنین : " [ یک عضو حزب] باید هم بسمت تئوریسین، هم بسمت مروج، هم بسمت مبلغ و هم بسمت سازمانده به میان تمام طبقات مردم برود" ( چه باید کرد؟) .

در حقیقت یک کادر حزب از طریق شرکت پیگیر و خستگی ناپذیرش در مبارزات طبقاتی، علاوه بر نقش موثرش در تکامل آگاهیهای انقلابی، با پیوند با جنبش کارگری است که به مثابه پیشگام شناخته می شود. به گفته دیگر همان طور که تاریخ جنبش کارگری – کمونیستی نشان داده و می دهد بین افراد که خود را ملقب به "کمونیست کارگری" و "انقلابی" می کنند و افرادی که در عمل دارای این خصلت ها هستند تفاوتهای بسیار زیادی وجود دارد.

تشکلی که اسم «حزب» را بر خود نهاده و تمام تلاش خود را در جهت استقرار سوسیالیزم قرار می دهد، زمانی می تواند در جهت الغای کار مزدی قدم بر دارد که علاوه فراهم آوردن زمینه های لازم برای کسب قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر و بر پایی دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا، زمینه های فکری این مساله را نیز آماده سازد. به قول «ارنست مندل»: " تغییر جهان بدون تغییر انسانهایی که باید خود عامل تحول و تغییر آن باشند، ممکن نیست".

یک کادر حرفه ای علاوه بر تفکیک خودش از طبقه ( به شکل عام کلمه یعنی کلیت طبقه) خواستار پیوندش به طبقه ( به شکل خاص کلمه یعنی پیشروان کارگری) است. تلاش یک کادر حرفه ای در جهت ایجاد رابطه بین اضدادی است که در نگاه اول وحدتشان غیر ممکن نشان می دهد؛ ولی با پیگیری در امر مبارزه توسط کادرهای حرفه ای و مجرب، ناممکن ها، ممکن می شود. این اضداد عبارتنداز: تضادی که بین کار حرفه ای و متمرکز از یک سو و روند بورکراتیزه شدن تشکلات انقلابی از طرف دیگر وجود دارد. یعنی از یک طرف، عملکرد بجا و تعیین کننده ی کادرهای حرفه ای می تواند در حکم نقطه ی قوت یک تشکل انقلابی عمل کرده و روند سیادت طبقاتی و کسب قدرت توسط طبقه کارگر را تصریح کند. و از طرف دیگر ، کار حرفه ای اگر نتواند با مبارزات پیشروان کارگری و پیشگامان انقلابی پیوند بخورد باعث بورکراتیزه شدن و اضمحلال حزب می گردد.

کادرهای حرفه ای یک حزب می توانند با درنظر گرفتن کلیه جوانب امنیتی حاکم بر جامعه، در سه شکل علنی، نیمه علنی و مخفی فعالیت کنند. هر گونه مختوش کردن این سه عرصه از فعالیت سیاسی، می تواند یک تشکل انقلابی را به نابودی بوسیله ی پلیس سیاسی نظام های سرمایه داری استبدادی بکشاند.در نتیجه بین این اشکال مختلف کار حزبی باید تناسب صحیحی برقرار شود.

۴- حزب سازمانی است برای مبارزه

اين مبارزه را بايد از سه جنبه مورد تاکید و توجه نمود:

اول، حزب نبايد بصورت تصنعی مدعی رهبری طبقه کارگر شود بلکه بايد در هر موضوعی که کارگران با آن مواجه هستند، از کوچکترين مسائل درون کارخانه ها گرفته تا مسائل بين المللی، مبارزه کرده و نشان دهد که بهترين مدافع طبقه کارگر است.

دوم، حزب بايد کليه نيروهای تحت ستم را در چارچوب يک مبارزه مشترک عليه سرمايه داری و تحت رهبری پرولتاريا گرد هم آورده و مبارزات آنان را سازماندهی کند. به لحاظ تاريخی و در سطح بين المللی، اين به معنی تحقق يافتن اتحادی بين کارگران و دهقانان فقير است که در جهت دفاع از منافع آنان صورت می گيرد. حزب همچنين بايد به جنبش های ديگر از جمله جنبش های مليتی، نژادی، زنان و دانشجويان برخورد مناسب کند. نبايد مبارزات و خواسته های اقشار اجتماعی ديگر را مردود شمرده و از آنها خواسته شود که لزوما رهبری حزب پرولتری را بپذيرند. مبارزات برای کسب هژمونی بايد از طريق اشاعه فرهنگ انقلابی در ميان اقشار اجتماعی ديگر و استحکام پايگاه حزب در ميان طبقه کارگر، صورت گيرد.

سوم، حزب بايد خود را نهايتا برای حادترين شکل مبارزه طبقاتی، يعنی خيزش های توده ای و مسلحانه، آماده سازد. در نتيجه در درون حزب پيشگام، برای افراد بی تفاوت و يا بوروکرات جايی وجود ندارد. اعضا بايد افرادی فداکار، منضبط، فعال و حتی الامکان جوان باشند.

۵- سانترالیزم دموکراتیک

الف) چگونگی پیدایش مکانیزم «مرکزیت دموکراتیک»

امروزه ، بسیاری به اشتباه بر این باورند که مکانیزم « سانترالیزم دموکراتیک» بوسیله ی «لنین» و بلشویکها ابداع شده است. اما بکارگیری این شیوه از کار، خیلی پیشتر بوسیله ی خود «مارکس» و «انگلس» و بعدها در سال 1905 در قطعنامه ی منشویکها [نه بلشویکها] مطرح گردید. در قطعنامه ی منشویکها در رابطه با «سانترالیزم دموکراتیک» آمده است:

" سوسیال دموکراسی باید خودش را بر اساس «سانترالیزم دموکراتیک» سازماندهی کند. تمام اعضای حزب باید سهمی را در انتخابات سازمان حزبی بر عهده بگیرند. تمام بدنه های حزبی برای مدت معینی انتخاب می شوند و هر زمانی باید پاسخگوی عملشان در مقابل کسانی که آنها را انتخاب کرده اند، باشند. در مورد اعمالی که می تواند بر روی کل سازمان تاثیر گذارد، باید بوسیله کلیه ی اعضا تشکیلات تصمیم گرفته شود. تصمیمات اعضای پایین تر سازمان، اگر در تضاد با نهادهای بالاتر قرار گیرد، نباید به اجرا در آید".

مفهوم «سانترالیزم دموکراتیک» نخستین بار در بین بلشویکها در دسامبر 1905 در فراخون « درباره ی باز- سازماندهی حزب» بکار گرفته شد و سپس در فراخونی که بوسیله ی کنگره اتحاد سوسیال دمکراتها ( کنگره وحدت بلشویکها و منشویکها) در آوریل 1906 برگزار شد، جا داده شد.

«لنین» که اصطلاح «سانترالیزم دموکراتیک» را در چارچوب «آزادی بحث» و « وحدت عمل» خلاصه کرد بر این اعتقاد بود که حزب انقلابی باید یکپارچه و متحد عمل کند و در عین حال فضای مناسب را برای بحث آزاد و انتقادهای سازنده - تا آنجائی که به این وحدت عمل حزبی آسیب نرسد- فراهم سازد. در چنین ساختاری اقلیت حزبی از حق عملکرد مستقلی که باعث مختل شدن تصمیم گیری و عمل اکثریت می شد، منع گردیدند. چراکه بهترین راه برای اثبات یا عدم اثبات تصمیمات اکثریت، آزمودن تصمیمات آنها در عمل بود. در عین حال، «لنین» در جولای 1914، در «گزارش گردهمائی بروکسل سوسیالیستهای روسی» که بوسیله ی «دفتر سیاسی انترناسیونال دوم» سازماندهی شده بود، متذکر شد که " اقلیت قبل از کل حزب دارای حق بحث اند، عدم توافق بر سر برنامه یا تاکتیکهای حزب باید در بولتن مباحث بطور دقیق و برای هدف [ مشخص] درج شود".

ب) مفهوم سانترالیزم دمکراتیک

«سانترالیزم دموکراتیک» یعنی ترکیب سانترالیزم (تمرکز) و دموکراسی (مشارکت) در درون تشکیلات انقلابی . «لئون تروتسکی» در توضیح پاره ای از ابهامات که بر سر ترکیب این دو اصطلاح بوجود آمده بود نوشت: " ترکیب این دو مفهوم، یعنی دموکراسی و مرکزیت ابدا متناقض نیست، حزب باید به دقت مراقب باشد که نه تنها مرزهایش همیشه به طور اکیدا مشخص باشد، بلکه مراقب این هم باشد که تمام کسانی که پا در داخل این محدوده می گذارند از حق واقعی تعیین جهت سیاست حزب برخوردار باشند. آزادی انتقاد و مبارزه ی فکری محتوای فسخ ناشدنی دموکراسی حزبی است" (انقلابی که به آن خیانت شد).

«سانترالیزم دموکراتیک» در يک حزب پيشتاز همچنین به معنای تمرکز بخشيدن به تجربيات، نظرات پيشرو و نتايجی است که از پراتيک روزانه حاصل می شود. تجربه ی هر فردی از کادرهای حزب نسبی است بنابراین برای اینکه در سطح جمعی کادرهای حزب بتوانند به اشتراک نظر برسند، وجود حداکثر دموکراسی در درون تشکیلات حزبی امری ضروری است تا تجربیات پراکنده اعضا بتوانند تمرکز یافته و در جهت مبارزه موثر مورد استفاده قرار بگیرد. به گفته دیگر، اگر «سانترالیزم دموکراتیک» در حزب پیشتاز انقلابی وجود نداشته باشد، نمی توان نتايج دقيقی که برای عمل انقلابی ضرورت دارد را بدست آورد. «سانترالیزم دموکراتیک» در يک حزب پيشتاز به ما کمک می کند که با يک روش انتقادی در هر مرحله از حرکت، به درجه ی کارایی برنامه و خطوط سياسی حزبمان پی ببريم.

«سانترالیزم دموکراتیک» حزبی همچنین سبب می شود تا گرايشات درون حزبی (حتا در قالب گرایش یا جناح) بتوانند به چالشهای سياسی و نظری با يکديگر پرداخته و تا جای ممکن با متقاعد نمودن يکديگر سبب شکوفائی استعدادها و نظرات نوين گردند. بدون دمکراسی و برخورد آزاد عقايد، حزب به هيچ طريقی قادر نیست سياست های که واقعا پاسخگوی نيازهای طبقه کارگر بوده و مناسب شرایط مشخص باشد را فرموله کند.

۶- حزب و وحدت طبقه کارگر

حزب طبقه کارگر بر خلاف احزاب و جريانات خرده بورژوا که هريک با اسامی "کمونيست" و "کارگری" مزين هستند ولی فاقد هر گونه ارتباط ارگانيک با طبقه کارگر می باشند، از پايين و توسط خود پیشروان کارگری و متحدانشان بنيان گذاشته می شود. اين حزب از آنجائی که بستر شکل گيريش در خود طبقه است، حضورش هم نيز يک حضور معنوی و فراگير خواهد بود. در همین راستا، كمونيستها برای انسجام و وحدت طبقه کارگر بايد به مسائل زير توجه كنند:

الف) بايد از هر گونه تفرقه و اختلاف در صفوف طبقه کارگر از جمله اختلافات نژادی، ملی، جنس‍ی، متخصص و غير متخصص، شاغل و بيكار و غيره جلوگيری کرد. تفرقه و نفاق تنها پشتوانه ی ماندگاری قدرت طبقات حاکم است.

ب) نبايد خود را جدا از طبقه کارگر به حساب آورد. حزب بايد همگام با طبقه در کليه مبارزات آن شرکت کرده و عقايد رفرميستی و شعارهای نفاق گرايانه را به شعارهای ضد سرمايه داری تبديل كند.

پ) بايد در جهت به رسميت شناساندن خود از سوی توده ی طبقه کارگر و برقراری ارتباط با آنها به هر طريق ممکن، با حفظ استقلال و موجوديت طبقاتی حزب، به تثبيت موقعيت حزبی پرداخت.

ت) باید از «دموکراسی کارگری» بعنوان یک بدیل و جانشین بر نوع «بورژوایی» آن، تاکید کرد . بدون تشدید مبارزه طبقاتی و افشای دموکراسی بورژوایی نمی توان فراگیر شدن آزادیها و حقوق دمکراتیک را متصور شد. تنها با اعمال کامل دموکراسی کارگری و پیوند دادن هر گام از پیشرفت آن با مطالبات دموکراتیک است که می توان به پیروزی رسید.

ث) بايد استقلال طبقاتی حزب پیشتاز انقلابی را در تمام شرایط حفظ کند. لنین در این رابطه می نویسد: "حزب پرولتاریا باید اکیدتر از استقلال طبقاتی خود محافظت کند و نگذارد که مطالبات طبقاتی اش در عبارت کلی دمکراتیک مستحیل گردد. هر چه نمایندگان به اصطلاح جامعه مصمم تر و مکررتر با ادعای مطالبات عموم مردم پیش می آیند، سوسیال دمکراتها ( کمونیستها) بایستی بی رحمانه تر ماهیت طبقاتی این جامعه را افشا کنند ( استبداد و پرولتاریا- لنین).

۷- مفهوم شورا و رابطه اش با حزب

شوراها گونه ئی از اشکال خودگردانی هستند که در دوران بحران انقلابی یا در هنگام انقلاب شکل می گیرند و در دوران گذار (دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا) جانشین اشکال کهن حکومتی خواهند شد. لنین در این رابطه در پیش نویس تزهایش به «دومین کنگره ی بین الملل سوم» در تاریخ 5 اوت 1920 می نویسد:

" شوراها بدون یک انقلاب امکان ناپذیر نیستند. بدون یک انقلاب پرولتری آنها به طور اجتناب ناپذیری به کاریکاتور شوراهای واقعی تبدیل می گردند. شوراهای توده ای ی واقعی شکل تاریخا تعیین شده ی دیکتاتوری پرولتاریا هستند. همه ی حامیان بی ریا و جدی ی قدرت شورایی باید به ایده شوراها هوشیارانه برخورد کنند. آنها باید به تبلیغ مستمر در میان توده ها بپردازند".

تروتسکی نیز بعنوان یکی از رهبران اصلی شورای شهر «پتروگراد» در سال 1905 با استناد به تجربیات گرانبهایش، مشخصات شوراها در آن مقطع را چنین توصیف کرد:

"[شوراها] به عنوان پاسخی به یک نیاز عینی، نیازی که از روند وقایع سر برون آورد. سازمانی که با وجود نداشتن هیچ گونه سنتی دارای چنان اقتداری گردید که می توانست بلافاصله، بدون داشتن هیچ ابزار تشکیلات ای، صدها هزار نفر از توده های پراکنده را درگیر مبارزه کند؛ سازمانی که جریانات مختلف درونجنبش کارگری را متحد ساخت؛ سازمانی مبتکر و خود- کنترل کننده بود؛ و مهمتر از همه، سازمانی که قادر بود در عرض 24 ساعت از زیر زمین بیرون آورده شود". ( از کتاب 1905 نوشته ی تروتسکی)

شوراها در دوران انتقال، ناقوس مرگ دموکراسی بورژوایی را زده و عالی ترین نوع دموکراسی مستقیم توده های استثمار شونده، یعنی دموکراسی کارگری را جایگزین ان می کنند. بدون این نقطه آغاز گاه انتقال به سوسیالیزم امکان ناپذیر خواهد بود.

شوراها در فردای انقلاب به ارگانهای بازسازی جامعه نوین تبدیل خواهند شد. آنها هم ارگان های تصمیم گیری و هم اجرایی در کشور خواهند شد. شوراها همچنین به مثابه مجامع رهبری کننده امر تولید را بعنوان مجموعه ئی همگون به زیر نظارت مستقیم کل کارگران در می آورند. در چنین شرایطی، هر گونه تنظیم مقررات عمومی دیگر امر جنبی ی نیست که بدست یک مشت متخصص طراحی گردد بلکه از ماحصل مداخله ی مشترک و مستقیم همگان بیرون می آید. بنابراین در سازماندهی شورائی جدائی بین سیاست -که منحصر به متخصصان بورژوا بود- و اقتصاد - که ثمره ی کار مزدی کارگران است – از بین می رود. در نتیجه در چنین جامعه ی یکپارچه ئی، تولیدکنندگان، اقتصاد و سیاست را در هم آمیخته، و مابین تنظیم مقررات عمومی و کار عملی تولیدی، وحدت بوجود می آید.

بر خلاف شورا که می تواند در دوران بحران انقلابی شکل بگیرد، حزب پیشتاز انقلابی ، بعنوان یک سازمان پیکارگر باید در دوره های پیشا انقلابی شکل گرفته تا بخش پیشرو طبقه کارگر را برای تسخیر قدرت آماده و مسلح کند. نکات کلیدی که در مورد رابطه ی حزب پیشتاز با شوراها وجود دارد عبارتنداز:

الف - باید این مساله را در نظر داشت که از طرفی همه قدرت حزب به تنهائی برای مقابله با نظام سرمایه داری کافی نخواهد بود چراکه سرمایه داری یک نیروی مادی اجتماعی ست و جایگزینی آن بایستی توسط نیروی مادی ی اجتماعی ی که خود را درون شوراها متشکل کرده صورت گیرد. از طرف دیگر، شوراها نیز بخودخودی خود قادر نیستند بورژوازی را به زیر بکشند چراکه که اولا از گرایشات مختلف کارگری تشکیل شده اند و ثانیا برای اینکه گرایشات مختلف داخل شورا به یک انسجام و همگرائی برسند و تصمیمات مشترکشان را به اجرا در آورند، نیاز به زمان بسیار زیادی است؛ در حالیکه در دوران سرنوشت ساز انقلاب ، پرولتاریا باید هر چه زودتر قدرت را به دست بگیرند.هر گونه کوتاهی در کسب قدرت توسط پرولتاریا باعث ایجاد خلا قدرت شده که آن نیز به سرعت می تواند بوسیله ی بورژوازی پر گردد. لذا نقش حزب پیشتاز انقلابی و رابطه ی آن با شوراها بسیار تعیین کننده است.

ب- شوراها از آنجائی که بخش وسیعی از پرولتاریا را در خود جای داده لذا می توانند در خود دارای گرایشات بوروکرات پرور ، انحلال طلب، اقتدارگرا و غیره باشند. از این رو، کادرهای فعال حزب انقلابی در درون شوراها باید ضمن ترویج مواضع انقلابی و رادیکال خود، با تمام قوا با این گرایشات انحرافی مبارزه کرده و آنها را منزوی نموده و مسیر مبارزه را برای اقدامات رادیکال شوراها هموار کنند.

ج- بعد از سرنگونی نظام بورژوازی و تسخیر قدرت توسط پرولتاریا، نقش رهبری حزب باید در طی پروسه ی به شوراها واگذار شود. در این دوره، حزب پیشتاز انقلابی دیگر ماهیتش را به مثابه یک نهاد رهبری کننده از دست می دهد و بیشتر به یک سازمان تبلیغی – آموزشی تبدیل می شود. با مستحکم شدن نظام شورائی و طی نمودن پروسه ی انتقال تجربیات و نظرات حزبی به شوراها، دیگر لزومی به وجود حزب پیشتاز انقلابی نیست .

۸- وظايف آموزشی حزب

سيستم سرمايه داری علاوه بر دستگاه سركوبگر دولت‍ی كه در اختيار دارد و از آن طريق طبقات تحت ستم را تحت ارعاب و كنترل خود در می آورد، سعی می نمايد با بكارگيری ابزارهای بسيار قوی تبليغاتی به توجيه وضعيت موجود بپردازد. برای برخورد قاطع با نظرات انحراف‍ی مروجين نظم موجود، آموزشهای حزبی امری بسيار ضروريست. مواردی كه در زمينه ی آموزش كادرهای حزبی بايد مد نظر گرفته شود به ترتيب زيرند:

الف) تربيت نمودن کادرها و رهبران انقلابی ی که در سنت مارکسيستی آبديده شده و قادر به تجزبه و تحليل و قضاوت درباره ی مسائل جنبش کارگری هستند. ب) آسان کردن مباحث کمونيستی از طريق استفاده از مثال های ساده در کتاب ها و بولتن ها و نشريات منتشر شده. ج) حزب بايد در افشاگری از بورژوازی کوشش شبانه روزی داشته باشد. د) حزب بايد ایجاد کمیته ها و فراکسیونهای تبلیغی- ترویجی بخش وسیع تری از طبقات تحت ستم را سازماندهی و بسیج کند.

در حوزه ی آموزشی دو جنبه بايد مورد توجه قرار گيرد: الف) آموزش نبايد صرفا آکادميک و کلاسی باشد، بلکه بايد شکل عملی به خود بگیرد. «لنین» در این رابطه نوشت:

" بدون کار و بدون مبارزه، فرا گرفتن کمونیزم از روی کتب و آثار کمونیستی هیچ ارزشی نداشته زیرا که در آنصورت [ به تفکیک] میان تئوری و پراتیک یعنی همان فاصله سابق که منفورترین خاصیت جامعه کهن بورژوازی بود، ادامه خواهیم داد". ( از بیانیه در سومین کنگره سراسری اتحادیه جوانان کمونیست روسیه ، 29 اکتبر 1920).

ب) حزب بايد در حالی که مبارزه و آموزش طبقه کارگر را به پيش می برد خود نيز از آن آموزش ببيند. حزب به مثابه ی مغز طبقه کارگر است، بنابراين اين مغز را نبايد راکد و غیر فعال باقی گذاشت چراکه از پيشرفتها باز خواهد ماند.

۹- بين الملل چيست؟

" رهائی طبقه كارگر تنها به دست اين طبقه امكان پذير است". اما آزادی این طبقه از زنجیرهای نظام سرمایه، نه یک مساله ی محلی و نه مساله ی ملی بلکه مساله ای جهانی است. طبقه کارگر طبقه ايست جهانی، به همين دليل استقرار سوسياليزم نيز امری جهانی است. اما این بدان معنا نیست که انقلاب سوسیالیستی نمی تواند در یک کشور آغاز شود بلکه بر عکس، جهت تحقق مطالبات غامض پرولتاریا و سایر اقشار تحت ستم ، تنها راهی که در دستور کار قرار می گیرد انقلاب سوسیالیستی است. انقلابی که در گامهای نخستین خود، با استقرار دموکراسی مستقیم و مدیریت کارگری و با گسترش منطقه ای و جهانی خود ، چشم انداز محو طبقات را در سطح جهان میسر می کند.

تمام خصوصياتی که درباره ی حزب عنوان کرديم بايد در فرجام خود به «حزب بين الملل کارگری» منجر گردد. «حزب بين الملل کارگری» شامل کارگران پيشرو و روشنفکران پيشاهنگی است که پراتیک انقلابی را در دستور کار خود قرار داده اند. «بين الملل واقعی» نباید به تشكيلاتی با جثه ای كوچك و با سری بزرگ تبديل گردد يعنی تشکیلات حزبی نباید بجای تمركز بر روی توده های كارگران در كشورهای مختلف، رهبريت بوروكراتيك خود را گسترش دهند.

اهداف اصلی «بين الملل کمونیستی»، که رهبری طبقه ی کارگر در مقياس جهانی را در دست دارد عبارتنداز: ۱- سرنگونی سرمايه داری جهانی ۲- تسخير قدرت سياسی توسط طبقه کارگر ۳- استقرار سوسياليزم در سراسر جهان.

No comments: