Friday, September 7, 2007

در باره «ایسم» ها

اراده خردمند



در بخش کامنت ِ وبلاگ «میلیتانت»، بحثهای بسیار جالبی در جریان است. ما یک مورد از آنها را انتخاب کرده و در این شماره از نشریه انتشار می دهیم.. این بحث از طرف رفیق اراده خردمند، در جواب به بحث رفیق بامداد در مورد مقاله: سخنی با دوستان "مائوئیست" نوشته اراده خردمند (مندرج در میلیتانت شماره 3)

رفیق گرامی

برخی نکات برشمرده مورد اشاره تو منطقی است. اما اشاره تو به بی اعتقادی به ائیسم و ائیسم ها ، ظاهرا معنائی بیش از معنای لغوی آن در بر ندارد.

شرکت مائوئیست ها در قدرت سیاسی در نپال مسئله ای است که در حوزه تاکتیک مورد نقد و بررسی قرار میگیرد و به اعتقاد من آن تاکتیک در جهت منافع و مطالبات مورد نیاز پروسه مبارزات کارگران و زحمتکشان نپال نیست . در واقع جای حضور یک نیروی رادیکال کارگری در نپال خالی است و نتیجه کنونی خود محصول همان کمبود حضور و نقش فعال و سازمانده رادیکال کارگری است .

بامداد م.

3 تیر 1386

رفیق عزیز بامداد م.

با تشکر از کامنت شما

بله حق با شما ست در واقع توضیح من در آن مقاله معنای "لغوی" ایسم ها را نشان می دهد. همانطور که اشاره شد من نیز خود را "مارکسیست انقلابی" می نامم. منطور من در مقاله این بود که اما از این واژه و سایر ایسم ها نباید یک اصول جاودانه و فراطبقاتی ساخت و جدل را به اسم ها کشاند. به زعم من جدل باید بر سر مفاهیم و موضع گیری های طبقاتی باشد. در اینجا می خواهم کمی درمورد منظورم بیشتر توضیح دهم.

در درون جنبش متشکل کارگری یعنی در درون سازمان های و احزاب بین المللی کارگری در طول تاریخ اختلافات و انشقاقاتی به وقوع پیوسته و افراد انقلابی را بر سر دو راهی قرار داده است. و هر یک از این انشعابات که پایه مادی داشته؛ توسط "ایسم"ی نام گذاری شده تا این قطب بندی را روشن نماید.

برای نمونه در درون بین الملل اول در مورد ايده ی "تسخير قدرت سياسی" توسط پرولتاريا در کنگره لاهه 1872، . اختلافی میان طرفداران مارکس با طرفداران باکُونین بوجود آمد. این موضع با مخالفت شديد «باکَونين»، رهبر گرايش آنارشيست ها در درون بين الملل، مواجه شد. باکونين اعتقاد داشت که بين الملل بايستی از دخالت در «سياست» امتناع ورزد. اما اختلاف اصلی ئی که از بدو الحاق آنارشيست ها به بين الملل (1869) بروز کرد، پيرامون مسأله سازماندهی بين الملل بود. باکونين به تمرکز رهبريت ايراد گرفته و «آتوريته»ی «شورای عمومی» (رهبری بين الملل) را زير سئوال می برد.

او تمايل داشت که بين الملل تحت نظارت مستقيم «انجمن های سرّی» و «انجمن»هايی که زير کنترل خود او بودند، قرار گيرد. اين گرايش خرده بورژوايی تحت «مبارزه» با «آتوريته» و «مرکزيت»، می خواست رهبريت خود را بر بين الملل تحميل کند. کنگره ی لاهه شيوه های مخرب باکونين را تحمل نکرد، او و همفکرانش را از بين الملل اخراج کرده و «شورای عمومی» را تقويت کرد. در اینجا انشقاقی صورت گرفت. طرفداران اعتقادات باکونین خود را "آنارشیست" نامیدند و طرفداران مارکس خود را "مارکسیست". در این قطب بندی مدافعان جهان بینی طبقه کارگر در جناح مارکسیست ها قرار گرفتند. ما به عنوان مدافعان کارگران اگر آنجا می بودیم بایستی در جبهه مارکس قرار می گرفتیم و خود را "مارکسیست" می نامیدیم.

در بین الملل دوم نيز همانند بين الملل اول از درون دچار انحراف های خرده بورژوايی گشت. در ابتدا يکی از اين انحراف ها به شکل نظريات «تجديدنظرطلبانه» (رفرميستی) توسط «برنشتاين» ظاهر کرد. در سال 1904، کنگره آمستردام اين عقايد را محکوم کرد، گرچه طرفداران اين عقايد در بين الملل به ويژه حزب سوسيال دمکرات آلمان باقی ماندند. ظهور مجدد اينگونه عقايد از زمان برگزاری کنگره اشتوتکارت در سال 1907 در مورد مسأله احتمال وقوع جنگ اول جهانی نمايان شد.

در اين کنگره، به دنبال بحث ها و جدل های بسيار جدی و عميقی، ترميمی توسط لنين، لوکزامبورگ و مارتو پذيرفته شد. اين ترميم تأکيد داشت که "بايد از هر کوششی در جهت آغاز جنگ استفاده کرد، اما در صورت بروز جنگ در سطح اروپايی، وظيفه جنبش کارگری اينست که خاتمه جنگ را تسريع کرده و بحران اقتصادی و سياسی را با تمام قدرت برای بسيج توده ها در جهت سرنگونی دولت های سرمايه داری بکار برد". اين ترميم بسيار مهم که مرز بين ديدگاه «مارکسیسم انقلابی» و «رفرميسم» را آشکار می کرد،

اما، دو سال پس از آن در سال 1914، به محض وقوع جنگ جهانی اول، حزب های بين الملل به ويژه حزب سوسيال دمکرات آلمان به جای بسيج پايه های خود برای سازماندهی شکست انقلابی دولت های سرمايه داری، حمايت کامل خود را از دولت شان اعلام کردند و در عمل در صدد نجات آن دولت ها برآمدند!

در مقطع نیز انقلابیون بر سر دوراهی قرار گرفتند و میان مارکسیسم و رفرمیسم (کائوتسکیسم) را می باید یکی را انتخاب می کردند. ما به عنوان مدافعان کارگران اگر آنجا می بودیم بایستی در جبهه لنین و بر علیه کائوتسکی قرار می گرفتیم و خود را "لنینیست" می نامیدیم.

در بین الملل سوم نیز پس از مرگ لنين، اختلاف های درونی حزب کمونيست شوروی در مورد بسياری مسايل به کمينترن کشانده شد. اپوزيسيون چپ حزب کمونيست شوروی (تروتسکيست ها) بحث هايی پيرامون تز «سوسياليزم در يک کشور»، کميته وحدت اتحاديه کارگری روس- بريتانيايی، استراتژی و تاکتيک در انقلاب 27- 1925 چين دامن زدند. تروتسکی در سال 1927 از کميته اجرايی کمينترن به علت مخالفتش با سياست های رهبری کمينترن، توسط استالين و طرفداران اش، اخراج شد.

کنگره ششم کمينترن در سال 1928 سياست «چپ روی» معروف به «دوره ی سوم» را اعمال کرد. طبق اين سياست سوسيال دمکراسی در اروپا به عنوان «سوسياليزم فاشيزم» شناخته شده و هر نوع همکاری و اتحاد عمل با آن محکوم گشت. اين سياست منجر به تقويت فاشيزم در آلمان گشت.

رهبران کمينترن پس از اين سياست فاجعه آميز، يک چرخش به راست کرده و در سال 1933 وحدت با حزب های سوسياليست را به کمونيست ها توصيه کرد.

کنگره هفتم، و آخرين کنگره کمينترن در سال 1935 تشکيل شد. در اين کنگره «ديمتريوف» سياست «جبهه خلق» را معرفی کرد. طبق اين سياست «راست روانه»، ائتلاف طبقاتی بين بورژوازی و کارگران در مقابل فاشيزم جايز شمرده شد. اين سياست منجر به شکست انقلاب در اسپانيا و فرانسه شد و طبقه کارگر را در مقابل بورژوازی خلع سلاح کرد.

قرارداد شوروی- آلمان، 1939، مبنی بر عدم تهاجم عليه يکديگر، منجر به سياست امتناع از موضع گيری عليه فاشيزم شد. سران شوروی از سال 1939 تا 1941 جنگ بين امپرياليست ها و فاشيست ها را يک جنگ «غيرعادلانه» ارزيابی کرد! تنها پس از حمله نظامی فاشيزم به شوروی، ژوئن 1941، شوروی مخالف فاشيزم شد و وارد ائتلاف با نيروهای متفقين عليه تهاجم نازيسم گشت.

کمينترن در سال 1943، به عنوان هديه ئی به سران کشورهای امپرياليستی، رسماً منحل گشت.

ما به عنوان مدافعان کارگران اگر آنجا می بودیم بایستی در جبهه تروتسکی در مقابل استالین قرار می گرفتیم. و خود را "تروتسکیست" می نامیدیم.

بنابراین ما ضمن اینکه وارد جدل ها بر سر ایسم ها نمی شویم در عین حال موضع طبقاتی خود را در سطح بین المللی در مقابل انحرافات روشن می کنیم.

4 تیر 1386

No comments: