Friday, September 7, 2007

نقدی از میان وبلاگ ها

ملاحظاتی بر مقاله تشکل های مستقل کارگری

پریسا نصرآبادی

مندرج در وبلاگ چپ کارگری

عابر سرخ

نکاتی در بحث «تشکل های مستقل کارگری» پریسا گرامی توجه مرا بیشتر به خود جلب کرد و مواردی که ملاحظاتی به آنها داشتم را به شرح زیر توضیح میدهم.

پریسا می نویسد:

«کارگران در می یابند که تشکل های توده ای و مستقل کارگری، نه ظرفی برای همکاری طبقاتی که جایگاه مشخصی برای پیشبرد مبارزه طبقاتی و رویارویی طبقه کارگر و سرمایه داران است.»

نظر شما کاملاً درست است، بخصوص وقتی جنبه ضد سرمایه دارانه این تشکلات در پارگراف بعدی برجسته میشود. من به طور کلی با این بحث موافقم که چنین تشکلاتی میبایست ظرف مبارزه طبقاتی باشند و نه ظرف آشتی و همکاری طبقاتی. اما مسئله بر سر این است که چگونه میتوان از ورود ایدئولوژی بورژوازی به درون تشکلات مستقل کارگری جلوگیری کرد. این همانچیزی است که میتواند چنین ظرفی را به مکان آشتی طبقاتی تبدیل کند.

پرسش این است که آیا مفهوم استقلال طبقاتی یک تشکیلات کارگری تنها در عدم حضور فیزیکی عناصر وابسته به دولت و کارفرما در چنین تشکلاتی است؟ آیا برای سرمایه داری حاکم دشوار است که بدون چنین حضوری، با نفوذ رفرمیسم به درون چنین تشکلاتی، همان نیازی را برآورده کند که قصد برآورده کردن آن با حضور فیزیکی را داشته است؟ در نتیجه، به نظر من حفظ استقلال طبقاتی نیازمند مسلح شدن به «آگاهی طبقاتی» است. رابطه کسب آگاهی طبقاتی و طی آن رسیدن به درک احیا تشکلات مستقل طبقاتی موضوعی است که بیش از هرچیز اهمیت پیدا میکند.

در گذشته یا شاید اکنون نیز دیدگاه ها و گرایشاتی وجود داشتند و دارند که احیا تشکلات کارگری را منوط به رشد درجه معیینی از دمکراسی در جامعه میدانند. مثلاً در این رابطه دیدگاهی سانتریستی چنین میگوید:

« ا ین نكته قاعـد تا مورد انكار هیچكس نیست كه وجود تشكلهای كارگری تنها در صورت وجود درجه ای از آزادیهای دمكراتیك امكانپذیر است و تشكل پایدار ، لازمه اش نظام سیاسی پایداری است كه به درجه ای دمكراتیك باشد.» *

در این رابطه رفیق پریسا به درستی میگوید:

« و روشن است که باید عزم ایجاد تشکل های مستقل کارگری را در همین فضای بسته و به موازات سرکوب های گسترده داشت و نمی توان آن را موکول به فضای گل و بلبلی نمود که تنها در تخیل می گنجد.»

من هم این نظر را قبول دارم زیرا در هر حال نبود درجه ای از آزادیهای دمکراتیک نیز خود موضوع مبارزه را افزایش میدهد و نمیتوان منتظر ماند تا ابتدا این دمکراسی مستقر شود بعد تشکلات شکل بگیرند. حتی برای استقرار درجه ای از دمکراسی باید مبارزه کرد و این مبارزه بدون تشکل دستآوردی نخواهد داشت.

رفیق پریسا میگوید:

« روشن است که تشکل مستقل کارگری در شرایط فعلی ، تشکلی است که از دولت، قوانین و نهاد های آن در هر شکل و شمایلی کاملا مجزا و استقلال یافته است و تکیه گاه و اهرم فشار آن نیروی مادی کارگران است و در وضعیت کنونی که ضد انسانی ترین و استثماری ترین شرایط زیست بر هستی کارگران تحمیل شده است و سرکوب به انحاء مختلف (عمومی و اختصاصی طبقه کارگر) بر کارگران باز می شود، بی گمان این تشکل های مستقل کارگری هستند که به مثابه دستهای جنبش کارگری عمل نموده و گلوی سرمایه داری را برای احقاق حقوق بدیهی و بدوی و دستیابی به خواست های آنی کارگران می فشارند »

رفیق پریسا به درستی تشکل های مستقل کارگری را " دستهای جنبش کارگری" برای احقاق حقوق بدیهی و بدوی و دستیابی به خواست های «آنی» کارگران در فشار دادن گلوی سرمایه داری توصیف میکند. اما تجربه تا کنونی جنبش های کارگری در سطح جهانی نشان داده است که در شرایط خاص و احساس خفگی، سرمایه داری به ناچار گام های به عقب رفته و پاسخ های مثبتی به خواست های آنی کارگران میدهد. بدیهی است کارگران پس از کسب امتیازاتی، همزمان اعتماد به نفس کسب کرده و حتی گاهی تا مرحله چرخش توازن قوا به نفع کل جنبش کارگری، پیشروی میکنند. مسئله اما بر سر این است که تشکلات مستقل کارگری از چه مکانیسمی استفاده میکنند که تنها در حد فشار دادن گلوی سرمایه داری برای کسب خواست های « آنی» و توقف در حد کسب امتیازات طبقاتی قرار نگیرند. اگر فقط چنین باشد، در اینصورت این تشکلات هرچند مستقل از حضور نیروهای دولتی و کارفرمایان و نهادهای دولتی در خود هستند اما مستقل از حاکمیت ایدئولوژی بورژوازی و نفوذ رفرمیسم توسط این ایدئولوژی نیستند زیرا که مبارزاتشان از سطح کسب امتیازات طبقاتی فراتر نرفته است؛ حال آنکه موضوع اساسی جنبش کارگری لغو سیستم امتیاز طبقاتی است.

وقتی که « ایدئولوژی حاکم ایدئولوژی طبقه حاکم است» و وقتی طبقه حاکم طبقه سرمایه داری است بنابراین مبارزه با حاکمیت این ایدئولوژی، یعنی مبارزه با سرمایه داری میبایست لزوماً از طریق تشکیلاتی رهبری شود که به تئوری انقلابی مسلح شده باشند، تشکلی که بتواند مغزی برای دست های فشار دهنده گلوی سرمایه داری باشد و با اتکا به آن در تقابل با سرمایه داری قرار گیرند. تنها عنصر مانع نفوذ رفرمیسم در یک تشکیلات کارگری عنصر تئوری انقلابی است واین چیزی است که در تشکلات مستقل کارگری شرط اصلی تشکل یابی نیست.

تئوری انقلابی همان پراتیک روزمره نیست. پراتیک انقلابی تئوریزه شده است. وجه «انقلابی » تئوری جنبه ترکیب تئوری با عمل انقلابی است. آگاهی سوسیالیستی است که با پراتیک ضد سرمایه داری ترکیب شده است. تئوری انقلابی دانش مارکسیستی است که لزوماً شرط تشکل یابی مستقل توده های کارگر نیست. کارگران میتوانند ولازم است حتی بدون چنین دانشی تشکلات مستقل خود را احیا کنند اما مسلح نبودن به این دانش امکان نفوذ ایدئولوژی حاکم در تشکلات مستقل را ایجاد کرده و زمینه چرخش این تشکلات به رفرمیسم را فراهم میکند.

تشکلات مستقل کارگری از نقطه رسیدن به مطالبات آنی و روزمره عزیمت کرده و معلوم نیست که در همین نقطه متوقف شوند و یا از این فراتر رفته و انهدام کل چارچوب سرمایه داری را هدف قرار دهند. این مسئله به حضور پارمترهای دیگری بستگی دارد. آنچه که مسلم است این است که توده های کارگران از روی مبارزات روزمره به نتیجه احیا تشکل های مستقل خود می رسند اما این تشکلات چنانچه نتواند به برنامه و تئوری انقلابی مسلح شود خود دقیقاً ادامه همان مبارزات روزمره و خودبخودی استاین نوع تشکلات فی نفسه دارای توان و قدرت از هم پاشی نظام سرمایه داری میباشند اما از روی چنین نتیجه ای به تشکل یابی نمیرسند و در نتیجه احیا تشکل مستقل کارگری به خودی خود به معنی نابودی یا شکست سیاسی سرمایه داری نیست. این نوع تشکلات با افق عبور از چارچوب نظام موجود شکل نمی گیرند هرچند بنا به تغییر شرایط و توازن قوا که خود عامل آن هستند و همچنین پارمتر تعیین کننده آگاهی سوسیالیستی، به چنین افقی خواهند رسید.

تشکلات مستقل توده های کارگر لزوماً انقلابی نیستند و به همین دلیل اعضای این تشکلات نیزالزاماً انقلابی نیستند هرچند خود از پیشروان طبقه کارگر باشند. در نتیجه مخاطبین احیای تشکلات مستقل توده های کارگری همان توده های کارگر و در گام نخست پیشروان آنها هستند. چنانچه این نوع تشکلات کارگری بتوانند ضمناً به تشکلات انقلابی طبقه کارگر تبدیل شوند آنگاه خواهند توانست به ظرفی "برای پیشبرد مبارزه طبقاتی و رویارویی طبقه کارگر و سرمایه داران" تبدیل شوند. تشکل های توده ای کارگری هرچند مبارزات خود را در ظرفی که در آن متشکل شده اند شکل می دهند، هرچند این مبارزات میتواند مبارزات ضد سرمایه داری هم باشد اما مبارزات متشکل و حتی ضد سرمایه داری آنها بدون افق سوسیالیستی نمیتواند ظرف مبارزاتی آنها را برای همیشه از تبدیل شدن به ظرف همکاری طبقاتی مصون نگاه دارد. چیزی باید مانع این عمل شود و آنهم تئوری انقلابی است.

اما کارگران پیشروان اخص و انقلابی نیز دارند. آنها کسانی هستند که نقداً به تئوری انقلابی مسلح شده اند و در نتیجه دارای افق سوسیالیستی برای برون رفت از چارچوب نظام موجود میباشند. آنها هدف فوری خود را نابودی سیادت سرمایه داری میدانند و در حد مطالبات آنی و روزمره متوقف نمیشوند. هرچند تشکلات مستقل کارگری میتواند و باید محلی برای فعالیت این پیشروان باشد اما تشکیلات آنها تشکل اخص طبقه کارگر و به این اعتبار ستون فقرات تشکلات کارگری است. این تشکیلات حزب پیشتاز انقلابی طبقه کارگر است که چون به تئوری مسلح است در نتیجه وسیله مناسبی برای جلوگیری از نفوذ رفرمیسم در درون خود خواهد داشت. دقیقآً چنین ظرفی است که میتواند مبارزات پراکنده و بی افق سایر تشکلات مستقل کارگری را دارای افق و متراکم کند.

این موضوعی بود که رفیق «سوسیالیست مبارز» در بحث خودش در وبلاگ پرچم سرخ به آن اشاره کرده و به بحث رفیق پریسا به عنوان تکمیل کننده آن رفرنس داده بود. به نظر من نیز این دو بحث مکمل یکدیگرند و من سعی کردم در جهت تکمیل هر دوی آنها به مثابه نیازهای متقابل در نبرد علیه سرمایه داری با افق سوسیالیستی اشاره کنم.

متاسفانه تا کنون طبقه کارگر ایران نتوانسته به تشکل اخص خود یعنی حزب پیشتاز انقلابی برسد همانطور که نتوانسته به تشکلات توده ای مستقل خود برسد. هیچکدام از این تشکلات مقدمه ای بر دیگری نیست. طبقه کارگر و پیشروان آن از هر جا که آماده شوند میتوانند نسبت به احیا انواع آن اقدام کنند. اما این مسلم است که طبقه کارگر نمیتواند تشکل مستقلی بر پا دارد و بدون حضور تشکل اخص خود یعنی حزب پیشتاز انقلابی مدت زیادی در مقابل یورش ایدئولوژی بورژوازی دوام آورده و به ظرف همکاری طبقاتی تبدیل نشود.

واقعاً مسئله اساسی این است که چگونه یک تشکل مستقل میتواند در مقابل ایدئولوژی بورژوازی دوام آورده و آغشته به رفرمیسم نشود. پاسخ تا کنونی این است که پیشروان اخص طبقه کارگر، یعنی پیشروان مارکسیست انقلابی، با دخالت گری خود در اینگونه تشکلات تلاش میکنند مانع نفوذ رفرمیسم شوند اما این موضوع خود مستلزم متشکل شدن این پیشروان است.

می بینیم که رشد جنبش کارگری در ایران همچنان در حد نطفه ای آن باقی مانده است. هرچند ممکن است پیش از هر تشکل یابی فرصت ایجاد شورا ها از طریق قیام های عمومی و اعتصابات سراسری فراهم شود اما آنچه که باید نقشه مند پیش رود، اکنون و بی وفقه، دو وظیفه تشکل یابی برای توده های کارگر به طور اعم و پیشروان مارکسیست انقلابی کارگران به طور اخص است. هرچند اگر هم اینک تشکلی مستقل پا بگیرد ناچار است ضمناً از احزاب مدعی موجود نیز مستقل باشد اما این تشکلات در یک همبستگی با حزب واقعی که خود آن را بسازند میتوانند به صورت مکمل یکدیگر به ظرف های مبارزه طبقاتی علیه نظام طبقاتی تبدیل شوند.

31 تیر 1386

* ( ایرج آذرین؛ دو معضل تشكلهای كارگری ایران: نا پایداری و نفوذ جریانات سیاسی‌. بارو؛ ماهنامه اتحاد سوسیالیستی كارگری(شماره 10 و11)

No comments: