Friday, September 7, 2007

«ژاک مورو» يکی از رهبران لوت اوریر* «نبرد کارگر» فرانسه

لطفا سازمان خود را به خواننده های ما معرفی کنيد و خلاصه از تاريخچه آن را بگوييد و اين که در چه اعتصاب مهمی دخالت داشته و چه مبارزاتی کرده و از اهداف برنامه های اصلی اش، روش فعاليت و جهت گيری اش بگوييد.

"نبرد کارگر" در فرانسه درست به دنبال ماه مه 1968 در نتيجه ممئوع شدن "صدای کارگر" تشکيل گرديد. صدای کارگر به علت شرکت در شورش دانشجويی و سه هفته اعتصاب عمومی که تمام فرانسه و رژيم دوگل را به لرزه درآورد، ممنوع گرديد. صدای کارگر گروه کوچکی بود که در سال 1947 رهبری اعتصاب کارگران کارخانجات ماشين سازی «رنو» را داشت. اين اعتصاب حزب کمونيست فرانسه را که يک حزب استالينيستی بود، وادار کرد تا از سياست های سازشگران طبقاتی دست کشيده و خود را از دولت بورژوايی بيرون بکشد.

هدف ما ايجاد حزب کارگری انقلابی است که بتواند مبارزات طبقاتی را رهبری کند تا زمانی که در اين کشور هم مانند بقيه کشورهای جهان، طبقه کارگر قدرت را به دست بياورد (ما در درجه اول و بيش از هر چيز ديگری انترناسيوناليست هستيم). در مرحله ای که هم اکنون قرار داريم، ما معتقديم که بايد مشوق ايجاد گروه های انقلابی کارگری در مراکز توليدی عمده که نبض مبارزات هستند، باشيم. اين گروه های کارگری انقلابی در اين مراکز هستند که می توانند، مبارزات طبقه کارگر را رهبری کنند. از ماه مه سال 1968 تا کنون ما در تمام مبارزات کارگری با اهميت طبقه کارگر و جوانان شرکت کرده و در بعضی موارد نقش واقعی رهبری اين مبارزات به عهده داشته ايم. مانند رهبری اعتصابات عمومی کارگران راه آهن در سال 1968 و 1995 و مبارزات کارگران صنايع ساختمان سازی در سال 1988 و يا از اين هم متأخرتر، در مبارزات جنبش ضد "رفورم" نظام بازنشستگی سال 2003 و يا در سال 2006 مبارزات برعليه "معاهده اولين استخدام" که به کمبود امنيت شغلی نسل های بعدی کارگر می افزود.

لطفاً خودتان را معرفی کنيد و توضيح بدهيد که شما چه نوع فعاليتی در سازمان انجام می دهيد و اين که چگونه و چرا به آن پيوستيد (در مقايسه با ساير گروه ها)

با توجه به اين که من از گروه جوانان حزب کمونیست (استالينيستی) می آمدم، بر اين اساس به صدای کارگرـ نبرد کارگر پيوستم که از بوروکراسی ای که قدرت را از طبقه کارگر اتحاد جماهير شوروی ربوده بود، انتقاد می کرد و به ساختن حزب کمونيست تازه ای که ريشه در طبقه کارگر داشت، متعهد بود. در آن زمان، در فرانسه (و همين طور در ساير کشورهای جهان) اين مسئله در ميان گروه های تروتسکيستی وقت، از جمله وظايف مقدمشان بشمار نمی آمد. من همچنين با موضع صدای کارگر بر سر مسئله حق استقلال الجزاير در مقابل مستعمره گران فرانسه موافق بودم؛ مستعمره گرايان فرانسوی به خاطر حفظ موضع خود، جنگی را به راه انداختند که يک ميليون کشته داد.

در نبرد کارگر من برای مدت زيادی در "کميته نمايندگان منتخب" (که يک ارگان رهبری بود) فعاليت داشتم و چند سالی است که گرايشی را در درون نبرد کارگر رهبری کرده ام که معروف به "فراکسيون" است و هدف از مبارزه اش اين است که نبرد کارگر خط سياسی طبقه کارگر انقلابی را حفظ نمايد.

گروه شما در انتخابات اخير شرکت کرد. شما فکر می کنيد که يک گروه انقلابی با شرکت در انتخابات رياست جمهوری بورژوازی چه دستاوردهايی خواهد داشت؟

دوران انتخابات زمانی است که مردم به خصوص طبقه کارگر توجه مبرمی به سياست دارد. در نتيجه اين امکان [فرصت] را برای انقلابيون فراهم می آورد تا نظرات خود را معرفی کرده و کارگران را حول برنامه خود تهييج نمايد. استفاده نکردن از چنين فرصتی حماقت است، به خصوص اگر ما آن امکان را داشته باشيم که بتوانيم کانديدا ارائه دهيم.

برنامه يا پلافورم کانديدای شما، آرلت لاگوئيه، چه بود؟

او پلاتفورمی را ارائه داد که با مطالبات اصلی در رابطه با نيازهای جاری طبقه کارگر هم خوانی داشت: افزايش دستمزدها ماهی 300 یورو، افزايش حداقل دستمزد به 1500 یورو (در حال حاضر 1000 یورو است) خاتمه فوری به بيکارسازی ها (آمار رسمی در حال حاضر 9 تا 10 درصد است) کنترل کارگری در بخش های اداری و مالی شرکت های بزرگ. او اضافه کرد که چنين برنامه ای تنها با رأی دادن (حتی به انقلابيون) به عمل در نمی آيد، بلکه به مبارزه عمومی همه طبقه کارگر نياز دارد، مانند اعتصابات عمومی ای که در سال های 1936 و 1968 صورت گرفت.

آيا در اين (پلاتفورم) جايی برای سازش و کاهش مطالبات در برنامه شما گذاشته که بتواند تعداد بيشتری از رأی دهندگان را جذب نمايد؟

به نظر ما پلاتفورمی که ما بر اساس آن وارد انتخابات می شويم، می بايد با وضعيت پيش از اشغال های (کارخانجات به دست کارگران) عملی و در حين جريان با نيازها و مطالبات کارگری مطابقت داشته باشد، به طوری که حتی کارگرانی که هنوز خود را انقلابی نمی دانند، به هر حال بتوانند احساس کنند که کمونيست های انقلابی آنها را نمايندگی می کنند. ما کمونیست بودن خود را پنهان نمی کنيم، ما مدعی داشتن برنامه انقابی و کمونیستی می شويم، اما از مردم نمی خواهيم که به در انتخابات به "انقلاب" يا "کمونيزم" رأی دهند. زیرا در وضعيت فعلی فرانسه اين نکته در دستور کار قرار ندارد. به هر حال يک انقلاب چيزی نيست که بشود آن را با ارای انتخاباتی بدست اورد!

تعداد رأی ها به نفع شما در اين انتخابات در مقايسه با انتخابات قبلی پايين آمد. فکر می کنيد دليل آن چه باشد؟

برای گرايش ما در نبرد کارگر، این مسئله قابل بررسی است: ما نسبت به حزب سوسياليست و کانديدايش که اکنون درست مانند سياستمداران جناح راست منافع بورژوازی را نمايندگی می کند، بيش از اندازه نرمش به خرج داده ايم. خيلی از کسانی که قبلا به آرلت لاگوئيه رأی داده بودند، به ما گفتند که از "مسير" تازه او متعجب بودند. ما (فراکسيون) اميدواريم که این روش يک اشتباه موقتی باشد که در آينده اصلاح گردد. به غير از اين، حقيقت اين است که آرلت لاگوئيه هم مانند ساير کانديداهای چپ افراطی طعمه "رأی مفيد" شد. زمانی که کانديداهای چپ افراطی هيچ شانسی برای پيروزی در انتخابات نداشتند، با وجود اين که با برنامه چپ افراطی توافق نداشتند، به کانديدای حزب سوسياليست رأی می دادند زيرا که معتقد بودند که کانديدای حزب سوسياليست شانس پيروزی بيشتر دارد.

چند سال پيش شما بلوکی با LCR** تشکيل داديد. چرا ديگر داشتن کانديدای مشترک ممکن نيست؟

اين بار ممکن نبود به دليل برخورد سکتاريستی موجود در هر دو سازمان و به دليل اين که در دوره پيش از انتخابات LCR در پی اتحاد با گروه های رفورميستی و سياستمداران بود به جای اتحاد با نبرد کارگر. اين البته به اين معنی نيست که در آينده هم چنين اتحادی ممکن نيست. نه تنها در نبرد کارگر که درLCR هم رفقايی هستند که مدافع اين اتحاد می باشند؛ اتحادی که به نفع کل جنبش انقلابی طبقه کارگر است.

طرفداران شما قرار بود که برای دور دوم چکار کنند؟ شما اصلاً شرکت در انتخابات را به آنها توصيه کرديد؟

آرلت لاگوئيه و اوليور بزاسنو، کانديداهای لوت اوریر و LCR از همه خواستند که به کانديدای حزب سوسياليست رأی دهند. حتی اگر تنها يک حرکت تاکتيکی باشد هم به نظر ما اشتباه بود، چون اين کانديدا هيچ برنامه ای به نفع طبقه کارگر نداشت. در اين حالت اگر پيروز می شد، ما نه می توانستيم فشار بر روی او بياوريم و نه می توانستيم خيانتش را افشا کنيم... او هيچ چيز را قول نداده بود.

به عقيده شما انترناسيوناليزم يعنی چه؟ و ما چگونه می توانيم يک انترناسيونال بسازيم؟

داشتن حداقل چند حزب نسبتاً پرقدرتی که ريشه در طبقه کارگر داشته و در ميان طبقه کارگر کشور خود با نفوذ باشند، نيازی بين المللی است. امروز اين وجود ندارد. بنابراين اولين وظيفه ما ساختن آنها است، در درجه اول در کشورهايی که ما در آنها فعال هستيم. البته تا زمانی که ما به اين هدف برسيم، نمی بايد در انزوا باشيم. در حال حاضر ما می بايد تا هر اندازه که می توانيم پيوندهای سياسی و ديدگاهی خود را بيشتر کرده و با گروه های کارگری انقلابی کشورهای مختلف رد و بدل کنيم. اين قدم اولی در راه ساختن انترناسيوناليزم خواهد بود.

سازمان شما چطور و به چه طريق می خواهد انترناسيونال را بسازد؟ چه زمان و چطور شما شروع به ساختن اولين گروه های آن در خارج از فرانسه کرديد؟

ما و به خصوص فراکسيون، در سطح جهانی بر لزوم ايجاد پيوند و تبادل با آن گروه هايی که بدنبال چنين روابطی هستند، اصرار می ورزيم. از ابتدا نبرد کارگر به دنبال همين بوده است. عملاً هم اولين گروهی که سازمان ما کمک به ايجادش کرد، پيش از ماه مه 1968، زمانی که هنوز صدای کارگر ناميده می شد و در بعضی از مناطق مستعمره در جهان که فرانسه مدعی اين بود که جزو اين کشور می باشد، ساخته شد. بعد از آن ما با گروه هايی در آمريکا، بريتانيا و آفريقا... پيوند ايجاد کرديم.

چطور يک کمپين همبستگی درازمدت که از کارگران ايران پشتيبانی می کند را در فرانسه می شود ساخت؟

مشکل خواهد بود، به خصوص به علت کمبود وجود يک انترناسيونال حقيقی و در نتيجه کمبود آگاهی از جانب کارگرانی که عمدتاً از منافع مشترکی با بقيه کارگران جهان برخوردارند. اما با انتشار مطالب خود به خصوص [مطالبی] که در محل های کارگری منتشر می شود، گزارش مبارزات، روح و وضعيت سياسی و اجتماعی طبقه کارگر در ايران، ما بايد حساسیت کارگران فرانسوی را نسبت به کارگران ایران بالا ببريم، همبستگی و سمپاتی کارگران فرانسه برای خواهران و برادران اشان در ايران و در تمام جهان نقویت کنیم.

سازمان شما به چه نحوی در همبستگی با کارگران ايرانی دخالت داشته است؟

احتمالا کمتر از آن چه که ما می توانستيم و می بايستی می کرديم. اما در حد امکاناتمان، بله ما سعی کرديم که وظيفه خود را در زمينه رساندن آن آگاهی که در بالا آمد، انجام دهيم با همکاری رفقای ایرانی مان.

آيا گروه های مختلف فرانسوی می توانند اختلافات خود را کنار گذاشته و يک کميته مشترک برای همبستگی با کارگران ايرانی بوجود آوردند؟

بله آنها می توانند. اما در فرانسه هم مثل احتمالاً در ايران و جاهای ديگر، ما بايد با سکتاريزم مبارزه کنيم. اما حتی اگر چنين کميته ای هم که از گروه های متفاوتی ترکيب شده، ساخته شود به علت وجود اين نيروها و نفوذشان، اين گونه کميته ها از تأثير نسبتاً محدودی برخوردار می باشند. دقيقاً اين گونه کميته ها که در حال حاضر در بعضی کشورها وجود دارند، اين مشکل را دارند. البته اين به اين معنی نيست که ما نبايد در اين زمينه نهايت سعی خود را بکنيم.

جوانان ايران، چه دانشجو و چه کارگر، بخش عظيمی از جمعيت کشور هستند و عموماً در مبارزات مختلف راديکال ترين بخش می باشند. آيا راهی وجود دارد که جوانان فرانسه را بتوان به جهت پشتيبانی از جوانان ايران بسيج نمود؟ خصوصاً با توجه به کمپين آنان در آوريل سال 2006 برعليه "اولين کنترات استخدام"!

ما هنوز به آن درجه از موفقيت نرسيده ايم که بتوانيم درسی باشيم برای جوانان ايران و شايد روزی عکس اين امر صورت گيرد: جوانان ما از جوانان ايرانی بياموزند. اما اگر از مبارزه برعليه قانون "اولين کنترات استخدام" چيزی آموخته باشيم، آن اين است که مبارزه جوانان زمانی تقويت می شود که آنان آگاهانه در پی اتحاد با طبقه کارگر هستند. اگر چه در سال 2006 اين اتحاد تنها تا حدودی انجام شد (زيرا تحت محدوديت های تحميلی از طرف بوروکراسی اتحاديه ها واقع گرديد) اما لااقل اثبات کرد که اين اتحاد ممکن بوده و قطعاً روزی فرا می رسد که از اين هم فراتر رفته و به يک پيروزی کامل برای تمام انسان های استثمار شده و تحت ستم خواهد رسيد.

زنان، وقتی فرصتی دست می دهد، بسيار شجاع و فعال بوده اند. چه به عنوان دانشجو و چه به عنوان کارگر و چه به عنوان بخشی از ساير اقشار جامعه. زنان ايرانی دارای تاريخ مبارزه طولانی هستند. به نظر شما از چه راهی می توان اتحاديه های کارگری فرانسه و ساير سازمان های مترقی را وارد پشتيبانی از مبارزات زنان ايران نمود؟

مبارزات زنان ايرانی، وقتی به گوش ديگران می رسد، بلافاصله از سمپاتی اقشار وسيع مردم فرانسه برخوردار می شود و اين نه تنها در ميان زنان است، بلکه در ميان مردان هم همين طور است. در نتيجه بهترين کاری که ما می توانيم بکنيم، اين است که خبر اين مبارزات را نه تنها به گوش اتحاديه ها که به گوش هر چه وسيع تر اقشار جامعه فرانسوی برسانيم. اين قدم اولی خواهد بود که برای کسب پشتيبانی از مردم و اتحاديه ها برای مبازرات زنان در فرانسه يا هر کشوری ديگری می توان برداشت.

20 مه 2007

*برای تاریخچه نبرد کارگر (لوت اوریر) رجوع شود به میلیتانت شماره ی اول.

** برای مواضع LCR در انتخابات فرانسه رجوع شود به میلیتانت شماره ی اول.

No comments: