Thursday, September 6, 2007

"خطر جنگ" یا سازش طبقاتی


اراده خردمند

"...خطر جنگ همچنان بر فراز جامعه ما سایه شوم خود را حفظ کرده است.." )بهروز کریمی زاده نشریه خاک شماره ۲۵- ۱۸اردیبهشت ۱۳۸۶)

موضع اعلام شده دوست گرامی بهروز کریمی زاده در مقاله اش (خطر جنگ و خطر قوم پرستان در جامعه)؛ شباهت بی اندازه ای به مواضع دوست عزیز کورش مدرسی دارد. توجه کنید:

"در صحنه دنیای واقعی خطر جنگی را بالای سر مردم ایران گرفته است که در آن کل پایه های اقتصادی و صنعتی و بخش اعظم نیروی انسانی صنایع آن کشور از کارگر صنعتی گرفته تا تکنسینها را به نابودی بکشند... قرار است تراژدی را در ایران تکرار کنند که عراق در برابرش نمونه کوچکی بیش نباشد. شاید عظیم ترین تراژدی قرن بیست و بیست و یکم را می خواهند در ایران اجرا کنند." (سخنرانی کورش مدرسی- آمریکا، جمهوری اسلامی و صف بندی جدید در اپوزیسیون- سمینار پالتاک ٦ اردیبهشت ٨٦)

اینکه کدام یک از این دوستان تحت تاثیر یکدیگر قرار گرفته اند من اطلاعی ندارم. اما از آنجا که کورش مدرسی استدلال های خود را مشخص تر از بهروز کریمی زاده ارائه داده دراین نوشته به موضع او می پردازم. که چنانچه کریمی زاده نیز در مقالات خود در پاسخ به رفیق مانی روشن همان استدلال ها را ارائه دهد، موضع خود را در قبال نکات من نیز پاسخ دهد.

دوست عزیز کورش مدرسی در سخنرانی خود در اساس همان مواضع ۱۲ سال پیش «منصور حکمت» در «سناريوی سياه، سناريوی سفيد»، (انترناسيونال، شماره ی ۱۸، تير ۱۳۷۴ ) را تکرار می کند که گویا خطر "از هم گسیختگی زندگی مدنی ما" بر اساس حمله نظامی آمریکا و "با قدرتمند شدن جریانات فاشیست و در مقابل آنها جریانات اسلامی، امکان جنگ داخلی و هرج و مرج و عراقیزه کردن ایران زیاد خواهد شد". از اینرو باید به یک جبهه یا "سنگر" (سناریوی سفید) درست کرد. او می گوید: "به اعتقاد ما می توان چنین سنگری را درست کرد. به این شرط که تعداد هر چه بیشتری از نیروهای سیاسی، شخصیت ها و آدمهایی که در ادامه حیات جمهوری اسلامی، در تحقق سناریوی از هم پاشیدن بنیادهای مدنی جامعه، در گسترش قومپرستی و شکافهای قومی و مذهبی، در وقوع جنگ در آن منطقه سهیم نیستند و بلعکس، خودشان را لااقل در سطح آرمانشان به هر اعتباری، طرفدار آزادی و رهایی مردم ایران می دانند این سنگر را ببندند." (همانجا)

مواضعی که «لیدر»های حزب کمونیست کارگری (و اکنون حکمتیست ها ) ارائه داده اند؛ برخلاف نظر رفیق «مانی روشن» در مقاله اش (در همین پست) تنها "تحلیل های هیجان زده برخی از سازمان های خرده بورژوا در خارج از کشور قرار گرفته" نیست! بلکه یک سیاست حساب شده سازش طبقاتی است. سناریوی سفید و سیاه منصور حکمت (12 سال پیش) و مواضع کنونی دوست عزیز کورش مدرسی و همچنین مقاله شتابزده (و کپی برداری شده از همان مواضع) دوست گرامی بهروز کریمی زاده همه برای منحرف کردن به قدرت رسییدن طبقه کارگر متکی بر نیروی خود است.

این دوستان حزب و تشکلات خود را ساخته اند و انتظار دارند که قدرت سیاسی را توسط حزب شان بدست گیرند (زهی خیال باطل). بزرگ کردن خطر حمله نظامی (آنهم زمانی که رژیم و دولت ایران برای نخسیتن بار پس از 27 سال وارد مذاکره رودررو با هم شده اند) و اغراق کردن افتراقات قومی و به مخاطره افتادن شیرازه مدنیت؛ فرصتی برای این حزب به وجود می آورد، تا برای مشارکت در دولتی پس از سرنگونی رژیم، متحدان خود را پیدا کند. و آن متحدان نیز به قول منصور حکمت: "ناسيونال رفرميست های توده ای، راه کارگری و اکثريتی؛ ناسيوناليست های جمهوری خواه؛ بخشی از خرده بورژوازی؛ سلطنت طلبان و مدافعان و طرفداران رژيم سابق، و احزاب خودمختارطلب کردستان"-(طيف «سفيد»،) خواهند بود! البته دوست گرامی کورش مدرسی همانند منصور حکمت با صراحت این متحدان را نمی شمارد و زیر لوای ساختن "سنگر" و "نور افکن"! موضع ۱۲ سال پیش منصور حکمت را پوشیده تکرار می کند. اما با همان مضمون.

به زعم این دوستان، انکشاف انقلاب در دو مرحله صورت می گيرد: مرحله نخست جلوگيری از "تخريب چهار چوب مدنی و جامعه" يا "از هم گسيختن شيرازه کلی جامعه" و "احيای مدنيت" در "اتحاد" یا در یک "سنگر" با نيروهای جبهه ی «سفيد» براساس توافق "حداقلی از اصول سياسی؛ و مرحله ی دوم، در حين و پس از جلوگيری از پيروزی جبهه «سياه» افراطیون قومی و حمله نظامی آمریکا یا "عراقیزه کردن ایران") و افشای "ماهيت" و ناپيگيری ساير نيروهای «سفيد» به "مردم" و "بسيج نيروی سوسياليسم"، "برقراری حکومت کارگری" برای "خاتمه" به "وحشت و توحش" است. زيرا که "حکومت کارگری جامع ترين و کامل ترين نمونه آن رژيم سياسی مدرن و سکولار و آزادی است". و البته برای رسيدن به اين حکومت، «فراخوان» آنها به "مردم کارگر و زحمتکش" اينست که به «حزب کمونیست کارگری- حکمتیست» بپيوندند!

بر خلاف نظر سازش طبقاتی حکمتیست ها، چشم انداز «واقعی»، يک چشم انداز انقلاب کارگری متکی به شوراهای کارگران و زحمتکشان است. وظيفه ی اساسی کمونيست ها جهت گيری سياسی به سوی قشر پيشروی کارگری در راستای تدارک انقلاب آتی خواهد بود. تدارک انقلابی نيز شامل فعاليت مشخص در درون و همراه با اين قشر برای فراهم آوردن زمينه مناسب برای تسخير قدرت و جايگزينی دولت بورژوايی با يک دولت کارگری است. از زاويه منافع طبقه کارگر، تنها چشم انداز سياسی، «انقلاب» است. انقلاب در راستای تسخير قدرت و برقراری حکومت کارگری است. در ايران، در مقابل جبهه «سياه» تنها يک سناريو وجود دارد و آن هم سناريوی انقلاب سرخ است. سناريويی که هر کمونيست راسخ بايد تحت هر وضعيتی (حتی در اوج فروپاشی مدنيت) از آن حمايت کرده و در امر پيشبرد آن با متحدان طبقه کارگر مبادرت کند.

No comments: