Thursday, September 6, 2007

مناظره ی

محمد اشرفی و اکبری

( در مورد وضعیت کارگران ایران)

TinyPic image

پیاده شده بوسیله ی: اکبر مرتضوی

«رادیو برابری»، مناظره ی تلفنی یی را پخش نمود که در طی آن دو تن از فعالین جنبش کارگری به نامهای «محمد اشرفی» و «حسین اکبری» در آن شرکت داشته و در مورد جنبش کارگری ایران صحبت کردند. از انجایی که ما نیز با نقطه و نظرات « محمد اشرفی» در این مناظره موافق هستیم به انتشار بحثهای ایشان می پردازیم. برای شنیدن بحث «حسین اکبری» به رادیو برابری مراجعه کنید.

*****

در رابطه مسائلی که آقای اکبری صحبت کردند:

1- امنیت شغلی یا بیکاری و معیشت کارگران، 2- حق تشکل و غیره

ما اعتقاد داریم که این ها از عمده ترین مشکلات موجوده ی طبقه ی کارگر است. منتها در روش درک این موارد و در روش مبارزه برای به دست آوردن این مطالبات و برطرف کردن این مشکلات است که به اختلاف نظر بر می خوریم.

ما اعتقاد داریم که سه جانبه گرایی بی معنی و هر قانونی که بر مبنای سه جانبه گرایی عمل کند در واقع در خدمت سرمایه داری ست. در یک نظام چه در ایران و چه در امریکا و یا در هر کشور دیگر دنیا، دولت عامل سرمایه داری ست و کارفرما هم که در سه جانبه گرایی نماینده دارد بنابراین تا این جا می توان گفت که توازن دو2 به یک است و این در حالی ست که در بین آن ها نمایندگان واقعی کارگری وجود ندارند و نمایندگانی که به عنوان نمایندگان کارگران در مجالس سه جانبه گرای می نشینند و تصمیم می گیرند، آن ها هم وابسته به سرمایه داری هستند یعنی در واقع این جز یک جانبه گرایی بیش نیست.

اگر در چنین جوی ما به سمت قانون گرایی، بخصوص به سمت قانون گرایی افراطی حرکت کنیم، در واقع ما آب به آسیاب سرمایه داری می ریزیم و عاملی از سرمایه داری محسوب شده و هیچ عملی را نمی توانیم به سرمایه داری تحمیل کنیم. به همین دلیل است که سرمایه داری با تمام وجود به وجد آمده و (آی ال او) و امثال این را پرورش می دهد و بزرگ می کند. زیرا که از این طریق می تواند میلیون ها کارگر را در زیر پرچم خود جمع نماید و از آن ها بر علیه خود کارگران استفاده کند.به همین دلیل برداشت من این است که:هیچ کدام از این

قوانین با نام قانون کار یا با نام مقاوله نامه های بین المللی، برای رسیدن طبقه ی کارگر به حق و حقوق خود تصویب نشده، بلکه برعکس تمام این قوانین تصویب شدند که از طبقه ی کارگر جلوگیری کند تا آن ها نتوانند حق و حقوق خود را بدست آورند. پس ملتزم بودن به این قانون خود شکست است حتا از جانب هر گروهی و هر واحدی و یا هر بخشی که باشد.

مورد بعدی دموکراسی است. سرمایه داری و لیبرالیزم در بعدهای مختلف خود، با گرایشات مختلف خود از دموکرات ترین کشور سرمایه داری گرفته تا عقب مانده ترین آن دموکراسی را متعلق به بخش های خاصی از جامعه می داند. در تعریف های فلسفی خود اعلام می کنند:

کسانی حق حاکمیت دارند، کسانی حق اظهار نظر دارند که یا به گروه های ذینفع و یا به گروه های ذی نفوذ، یا به نخبگان و یا به لابی ها و امثال این ها تعلق دارند.

بنابراین این دموکراسی، دموکراسی کم شمار است و در مجموع وقتی در داخل

یک شبکه ی حکومتی قرار می گیرد، ما اسم این را دیکتاتوری شبکه ی سرمایه داری می گذاریم. که تعدادی نخبه، تعدادی شایسته سالار که ما در طی این حاکمیت رفرمیست ها در ایران شنیدیم که نخبه سالاری، شایسته سالاری و امثال این ها را پیش می کشیدند و اسمش را دموکراسی می گذاشتند.


در مقابل این ما دموکراسی پرشمار را داریم به نام دموکراسی کارگری. در دموکراسی کارگری به هیچ کس حق ویژه داده نمی شود. بنابراین این دو روش برخورد و یا اختلاف نظری می تواند باشد که ما داریم. در رابطه با این که تورم را چگونه حساب می کنند، دستمزد کارگران را چگونه حساب می کنند، مسئله بسیار زیاد و بغرنجی است. آن چه که به عنوان تورم چه از طرف سازمان ملل و چه از طرف بخش هایی از سازمان ملل یا به اصطلاح مؤسسات اقتصادی که نظرسنجی می شود، این ها همه و همه درنظر می گیرند که به نحوی سرمایه داری را حذف کنند، به نحوی برای سرمایه داری توجیه ایجاد کنند. بنابراین آن ارقام و اعدادی هم که اعلام می شود نمی تواند واقعیت داشته باشد. در ایران بخشی از فعالین و یا بخشی از اقتصاد دانان اعلام کرده اند که خط فقر و یا حقوقی که باید کارگر بگیرد حدود 400 الی 480 هزار توان باید باشد.

ما وقتی بررسی می کنیم متوجه می شویم که این دوستان آمده اند حداقل یک زندگی را یعنی نه به عنوان یک انسان، کارگری که باید از یک زندگی نرمال و متوسط برخوردار باشد، بلکه حتا این اشخاص که خود را نیز دلسوز کارگران می دانند آمده اند حداقل ها را درنظر گرفته اند تا به سقف 480 هزار توان رسیدند در حالی که اگر بخواهید یک زندگی انسانی بر مبنای علمی، بر مبنای علم پزشکی که اعلام می

کند یک انسان برای این که یک ساعت فعالیت انسانی داشته باشد، چه کار و چه خدماتی انجام دهد، نیاز به (350 کیلو کالری) انرژی دارد، یعنی در 24 ساعت حدود (8000 کیلو کالری). برای جبران یک چنین انرژی یک انسان در ماه فقط از نظر غذایی حدود 120000 تومان پول نیاز دارد. یعنی یک خانواده 4 نفره با بررسی علمی ی علم پزشکی تغذیه نیاز دارد که 660000 هزار توان فقط هزینه ی خوراک بکند، فقط مواد غذایی بخورد. حالا گرچه احتیاج به لباس دارد، احتیاج به ایاب و زهاب دارد، هزینه های مختلفی دارد. این جا مثالی برای شما می زنم: هم اکنون کرایه ها در ایران 25 درصد در عرض این یک ماه افزایش داشته در حالی که هر سال کرایه ها ی حمل و نقل و مسافربری در تهران 3 بار مورد حمله واقع می شود یعنی در یک سال 3 بار افزایش پیدا می کند و مسلماً اول مهر ماه هم شما این افزایش را خواهید دید. الان 25 درصد و اول مهر 25 درصد و همین طور زمانی که فصل بارندگی در ایران، تهران شروع می شود مجدداً 25 درصد دیگر گرانی می شود، یعنی در سال ما به نوبت 75 درصد افزایش کرایه اتوبوس و سواری و غیره داریم. پس چگونه می توانیم قبول کنیم زمانی که اکونومیست اعلام 16 درصد گرانی کرده؟ این زندگی واقعی ما نیست، این آن چیزی نیست که ما در مقابل خود می بینیم.صحبت ما این است که به این ارقام اصلاً و ابداً نباید اعتماد کرد. مسئله ای که به ما حکم می کند این است که امروز حداقل حقوق یک کارگر که می تواند با شرایط فعلی بدون افزایش قیمت ها زندگی کند حداقل 1000000 یک میلیون تومان است. حالا که یک کارگر نهایت دریافتی او 250000 تومان تا 300000 تومان است، بر مبنای پایه ی 183000 تومان، مابقی 700000 تومان آن به کجا می رود؟ آیا غیر از این است که سرمایه داری ایران و سرمایه داری جهانی ست که از این سود منتفی می شود؟

آیا غیر از این است که امروز معلمان با میانگین حقوق 300000 تومان زندگی می کنند؟ در حالی که طبق اعلام مجلس باید این ها 670000 تومان دریافتی داشته باشند به حساب دولت احمدی نژاد؟ مابه التفاوت آن کجا می رود؟ بحث این است که ما نمی توانیم از سرمایه داری انتظار داشته باشیم که امنیت شغلی به ما دهد؟ سرمایه داری و عوامل سرمایه داری

وظیفه شان دفاع از حقوق سرمایه داری است. وظیفه ی آن ها افزایش سود سرمایه، ایجاد امنیت برای گردش سرمایه و همچنان ارتقای سرمایه است. پس بنابراین آن ها وظیفه ی خودشان را انجام می دهند، ولی متأسفانه دوستان ما در جبهه ی کارگری، دوستان ما در طبقه ی کارگر، در درون جنبش کارگری دقیقاً همان کار و همان حرکتی را می کنند که سرمایه داری از آن ها می خواهد. تابع قانون گرایی افراطی شدن، تابع صنف گرایی افراطی شدن همین حکم را دارد که سرمایه داری از این که یک بخش عمده ای از کارگران را به خود ملزم کرده و باعث شده که غیرمستقیم از منافع سرمایه داری دفاع کند، لذت می برد.در جمع بندی این بخش از صحبت هایم باید بگویم که، امنیت شغلی، ایجاد تشکل، بیکاری و همه ی این ها در یک طرف قضیه قرار دارد و طرف دیگر امنیت سرمایه، سود سرمایه و آن چه که سرمایه داری لازم دارد، قرار دارد. این دو هیچ وقت نمی تواند در کنار هم قرار گیرند. هیچ وقت نمی تواند سندیکای کارگری در کنار سندیکای سرمایه داری قرار گیرد. مگر این که سندیکای کارگری خود را باخته باشد.


تمام تلاش سرمایه دار این است که سود هرچه بیشتری عایدش گردد، یعنی چگونه؟ به این صورت که حقوق کمتری پرداخت کند، چطور می توانند دو سندیکا که دو هدف مخالف هم دارند در کنار هم بتوانند دوستی کنند؟ این امکان پذیر نیست، این جا یک تضادی وجود دارد، این یک مبارزه است. باید ما مسیر حرکتمان را مشخص

کنیم، ما باید مشخص کنیم که در یک جبهه ی مقابل به جبهه ی سرمایه داری قرار داریم که جبهه ی ما متشکل از سندیکا، شورا، کمیته و همه ی تشکل های آن است و در مقابل هم جبهه ی سرمایه داری همه ی این ها را دارد به علاوه ی رادیوها و تلویزیون ها و روزنامه هایش و صدها و هزاران ابزار دیگری که برای آن کار می کنند و امروز توانسته بخش عمده ای از طبقه ی کارگر را فریب دهد. مشکلات ما فعلاً با این فریب خوردگان است که علناً در فعالیت ها نه تنها شرکت و کمک نمی کنند، بلکه سعی می کنند بقیه ی کارگران را در ناآگاهی نگه دارند. اجازه نمی دهند کارگران در فعالیت هایی که می تواند در آن کسب آگاهی کنند شرکت کنند. من بارها از این دوستان شنیدم که ما نباید با کارگران در رابطه با مسائل سیاسی صحبت کنیم. این ها صنف گرایی را چنان محکم چسبیده اند که در واقع خدمت گزار سرمایه داری شده اند.

در ابتدا من دو سه مورد را باید تذکر بدهم. من در صحبت هایم ابداً از احزاب اسمی نیاورده و اصلاً کلمه ی سازمان هم به کار نبردم که این جا آقای اکبری اشاره می کنند که من گفته ام و سپس صحبت های فراوان دیگری هم کردند و اشاره کردند که من گفته ام. این در واقع برداشت غلط ایشان است و لابد خواسته اند حرفی برای گفتن داشته باشند! البته خود بهتر می دانند. اما موارد دیگری هم بیان کردند که من فقط می توانم به بعضی از آن ها بپردازم چون بسیار متفرق و گسترده بود و صدا را هم خوب نداشتم.

مورد اول این بود که آقای اکبری اشاره کردند ما جنبش سندیکایی را رشد داده ایم: در این مورد باید بگویم که: صحیح است، ما رد نمی کنیم که شما جنبش سندیکایی را رشد داده اید، اما مسئله این است که همین دوستان ما که در سندیکای شرکت واحد هستند آیا می توانند ادعا کنند که ما هیچ کدام به این سندیکا کمک نکرده ایم؟ اگر حتی یک مورد این دوستان سندیکایی بگویند که نه این افراد اصلاً به ما کمک ننموده اند و فقط آقای اکبری و دوستانشان و افرادی که هم فکرشان هستند به ما کمک کرده اند، خوب حق با ایشان است.

اما برعکس دقیقاً جاهایی که کتک خوردن وجود داشت و درست جاهایی که حمایت کردن لازم بود ما در جلو صف قرار داشتیم و آقای اکبری هیچ وقت در آن جا پیدایشان نبود! حتا هم گرایشی هایشان! بله در حرف رشدشان دادند! در حرف بحث هایی که داشتند و به گوش ما می رسید این بود که: آهای دوستان حواستان باشد این افراد پوست خربزه در دست داشته و تصمیم دارند شما را (کله پا کنند)!.

این صحبت 3 سال پیش است و همچنان ادامه دارد. بحث ما بر سر این نیست که این ها چه گفتند و ما چه گفتیم. بحث بر سر این است که سندیکای شرکت واحد با کمک بخش های متفاوت با گرایشات متفاوت رشد کرده و امروز به جای خوبی رسیده است.

از طرف دیگر سندیکای شرکت واحد کار خارق العاده ای انجام داد. کاری را انجام داد که در ایران سالهای سال امکان انجامش وجود نداشت. این ها همه مورد قبول است، اما ببینیم از این لحظه به بعد به کدام سمت کشیده می شود؟ این مسئله ی مهمی است. در این لحظه می بینیم که اصلاح طلبان مختلف که زمانی برای سرکوب همین سندیکا آستین بالا زده بودند امروز با سندیکا پای میز مذاکره می نشینند. بحث ما این است که سندیکای رادیکال ما دارد به سمتی می رود که با خانه ی کارگر دور یک میز مذاکره کنند. آیا خانه ی کارگر مستقل است؟ آیا کسی که با خانه ی کارگر روبروی هم بنشینند و مذاکره کند می تواند استقلال خود را حفظ کند؟ بحث من این است: اگر روزی سندیکای کارگران شرکت واحد پای میز مذاکره با خانه ی کارگر، شوراهای اسلامی، آقای کروبی، اصلاح طلبان، حزب اعتماد ملی، حزب اسلامی، و امثال این ها که هم اکنون همگی میزهایشان را چیده اند که سندیکا را به پای میز مذاکره بکشند، بنشینند، دیگر نمی توانیم به سندیکا اعتماد کنیم. و آن قانون گرایی افراطی و صنف گرایی افراطی که دارم از آن صحبت می کنم دارد این جا عملکرد پیدا می نماید.

آقای اکبری گفتند این ها آنارشیستند و بعد اضافه کردند که این ها کد دارند، من کدی را ازشان می بینم! این ها همه تبلیغات

سوء است. من مثال دیگری می زنم: در خاوران تعدادی از دوستان سرود انترناسیونال خواندند. یک تعدادی از دوستان آمدند به بچه های شهدا، بچه هایی که پدران و مادرانشان فوت کرده اند و آن جا بودند گفتند که این سرود مال حزب کمونیست کارگری است! در حالی که همه ی ما می دانیم که این سرود از کمون پاریس مانده است. این تبلیغاتی که این دوستان برای پیشبرد اهدافشان می کنند وحشتناک اتحاد شکن است. فقط برای این که همه چیز را در حد صنف گرایی نگه دارند. این ها باید از این حرکت پائین بیایند. این که من آنارشیست هستم، این که من کد دارم، این که من چه حرفی می زنم و یا چه کار می کنم، این معنایی ندارد.در هر حال صحبت از چانه زنی شد، بنده عرض کردم که سه جانبه گرایی را قبول ندارم. چانه زنی هم خود به خود در کنارش است ما حقوقمان را باید در مقابل این که آن ها از قانون استفاده می کنند، این که آن ها از چانه زنی استفاده می کنند که حقوق ما حذف و کم کنند، ما باید در پروسه ی عمل در اعتراضات حقوقمان را بگیریم، نه در چانه زنی. چانه زنی چیزی ست که سرمایه داری خود نیز می خواهد. یعنی در چهارچوب سرمایه داری می گنجد و سرمایه داری خوشحال خواهد شد که ما پای میز چانه زنی بنشینیم و ده امتیاز بدهیم تا یک امتیاز بگیریم. این حقوق ما را تأمین نمی کند، مثال های دیگری هم می توان زد.

فرض کنیم ابتدای تشکیل کشور امریکا، ارتش آن کشور به سرخپوستان حمله می کرد و سرزمینشان را تصرف می کرد و می گفت اکنون بیایید بنشینید مذاکره کنیم! سرمایه داری همه ی حقوق ما را تصرف می کند حمله می کند و ما را می زند و می کشد و پدرمان را در می آورد! و بعد می گوید حالا بیائید بنشینید چانه زنی کنیم. حالا ایشان می گوید که کد دارم می فرستم! باشد این گونه فکر کنید. ولی کسانی که سه جانبه گرایی را قبول دارند، چانه زنی را قبول دارند، نمی توانند افرادی باشند که حقوق کارگرها را بدست بیاورند. کارگر اگر بخواهد فقط به دنبال صنف گرایی باشد، سرمایه داری هیچ نیازی ندارد با او مبارزه کند. چند تا صنف برای او درست می نماید که برود هر کاری دوست دارد انجام بدهد و گاهی اوقات هم اگر اعتراضی بکند، اشکالی

ندارد. برداشت من این است دوستان که: آگاهی اقتصادی جدا از آگاهی سیاسی نیست. کلمه ی سیاسی را به کار بردن حکم این نیست که حتماً حزب یا سازمان است. امروزه مگر ما می توانیم بگوئیم افکارمان و حرکتمان از هم جدا هستند. ما هر روز که می خواهیم به سر کار برویم در ابتدا طرحی در فکر خود پیاده می کنیم که چگونه و به کجا برویم؟ این یعنی سیاست، امکان ندارد که ما آگاهی سیاسی را و یا آگاهی اندیشه را از اقتصادمان جدا کنیم. جدائی این دو از هم یعنی خدمت به سرمایه داری. سرمایه داری همین را می خواهد، سرمایه داری می گوید: پایان ایدئولوژی، پایان کار، پایان تاریخ، برای چه کسی این اندیشه ها را پرورش می دهد؟ برای این که کارگران را از سلاح برنده ی آگاهی طبقاتیشان خلع سلاح کند. حالا ما این جا داریم چه کار می کنیم؟ ما هم داریم به همین حملات نئولیبرالیزم، حملات سرمایه داری، کمک می کنیم. حالا ممکن است مستقیم نه بلکه غیرمستقیم. ولی این که کارگر را از اندیشه دور نگه داریم، یعنی این که او را در مقابل سرمایه داری خلع سلاح کرده ایم.

محورهائی که ما می توانیم روی آن کار کنیم و باید کار کنیم، به نظر من در رابطه با روز جهانی کارگر است. ما هیچ مشکلی در رابطه با روز جهانی کارگر نداشتیم، راحت هم با هم کار کردیم. موارد حقوقی، موارد افزایش دستمزدها، این ها مواردی هستند که می توانیم باهم کار کنیم. از این نباید فرار کنیم چون شخصی مثل اشرفی گفت که سه جانبه گرایی غلط است و کسی که معتقد به سه جانبه گرایی است پس طرفدار سرمایه دار است فرار کنیم. اگر از این مسئله فرار کرد، پس همیشه اختلاف نظرهائی داریم. و من فکر می کنیم کسی صادق است، کسی درستکار است که همین اختلاف ها را صادقانه بیان کند. من یاد نگرفته ام به صورت دیپلماتیک یا کد وار حرفم را بیان کنم، صادقانه و رو راست می گویم: ما این اختلافات را داریم، اشتراکاتی هم داریم. نقاط مشترکی که در رابطه با امنیت های شغلی کارهای زیادی می توانیم انجام دهیم. اما انتظار نداشته باشید که طرف مقابل، از هر چیزی که نسبت به ما بیشتر دارد عقب نشینی کند.

اخیراً بحثی داشتیم در رابطه با همین نامه ی سرگشاده: ما بحثمان این بود که این نامه ی سرگشاده در واقع پذیرش و به رسمیت شناختن ظلم و ستمی است که به کارگر می شود. ما چرا از کسانی تقاضایی می کنیم که می دانیم آن ها همه تلاششان درواقع شکست دادن طبقه ی کارگر است. اینجا دیگر ما نمی توانیم به نتیجه ای برسیم. بنابراین در این جا این اختلاف را کنار می گذاریم و می گوئیم خوب در این رابطه سخنی نمی گوئیم ولی در رابطه با این که می خواهیم حقوقمان را بگیریم، می خواهیم آگاهی بدهیم (منتها نه آگاهی یک طرفه، نه این که شما بگوئید هرچه من می گویم همین را باید گفت، و آن چه که شما می گوئید بیان نکنید، چرا که من شخصاً با کارگران مختلفی صحبت کرده ام و این ها را شنیدم وقتی که صحبت می کنیم که شما حقوقتان را باید این گونه بگیرید، می گویند نه به ما گفته اند که این کار را نکنید، به ما گفته اند این حرف ها را گوش نکنید، خوب این ها اختلاف اندازی است) بنابراین در رابطه با اشتراکاتمان همکاری می کنیم.

من در این جا صحبت هایم را جمع بندی می کنم: ما تلاشمان این است که در رابطه با اشتراکاتی که هرچند کم باشد دور هم جمع شویم و اختلافاتمان را به رسمیت بشناسیم و همدیگر را حذف نکنیم. اختلاف داریم، مشکل داریم قبول می کنم، منتها در رابطه با اشتراکاتمان بتوانیم حداقل دو ماه یک بار همدیگر را ملاقات کنیم، بنشینیم اختلافاتمان را بیان کنیم، مواردی که امروز در جامعه ی ایران اتفاق می افتد، جدا از کار ما و وظایف ما نیست. امسال اول ماه مه حرکتی انجام شد چه در تهران و چه در سنندج که هنوز کارگران تحت فشار هستند، وظیفه ی همه ی ماست که روز جهانی کارگر برگذار شود، این جا ما در رابطه با روز جهانی کارگر اختلافی نداریم و برگذار هم شد، وقتی که ما می گوئیم دموکراسی و بخصوص دموکراسی کارگری یعنی این که هر کارگری هر طوری که دلش می خواهد این روز را برگذار کند نه این که ما دیکته کنیم این گونه برگذار کن.

تعدادی از کارگران در سنندج آن گونه که می خواستند این روز را برگذار کردند. چرا ما نباید ازشان حمایت کنیم؟ چون کد دارند، چون ما می خواهیم به آن ها کد بدهیم؟ این غلط است. من خواهشم این است که در رابطه با این مسائل اعمال

نظر نکنیم.آقای اکبری توصیه ای داشت که بیشتر به درون مردم بروید. دومین توصیه شان این است که جامعه را جامعه ای سرمایه داری می دانند، این دو برای من مسئله ساز است. من در بخش قبلی صحبتم گفتم که شما طرح دادید به سندیکا و ما در کنار کارگران سندیکا حضور داشتیم. من نمی دانم در میان مردم رفتن یعنی چه؟ این که در اطاق بنشینی طرح بدهی یا در کنار کارگران در خیابان بایستی؟

دوم این که جامعه را جامعه ی سرمایه داری می دانند، آیا نیست؟ این برای من سئوالی ست که امیدوارم هر موقع توانستند جواب دهند. مورد بعدی که در بخش قبلی سخنانم می خواستم طرح کنم این است که ایشان می گویند: حقوق کار، بله حقوق کار تعریف خاصی دارد. ولی ایشان هیچ وقت از کلمه ی قانون کار در سخنانشان استفاده نکردند در حالی که دقیقاً کلمه به کلمه مو به مو همان قانون کار را ایشان خودشان آموزش می دهند، اما این جا در صحبت هایشان گفتند، حقوق کار. این دو با هم تفاوت دارند. به این دلیل است که می گویم باید شفاف و واضح صحبت کرد، شما قانون کار جمهوری اسلامی را در اطاق ها و جلساتی که تشکیل می دهید آموزش می دهید ولی در صحبت هایتان به آن می گوئید حقوق کار. حقوق کار بسیار گسترده تر است حقوق کار چیزی است که همه ی آن مکتوب نگردیده و تدوین نشده.

در رابطه با چانه زنی و یا مذاکره، به هرحال هر دو در موقعیت فعلی یک معنی دارند. ما زمانی می توانیم چانه زنی کنیم، زمانی می توانیم مذاکره کنیم که دارای توان مقابله باشیم. وقتی توان مقابله نداشته باشیم ما به پای میز مذاکره رفته و در واقع بر ما چانه می زنند. برای این که ما توان این را نداریم که چیزی بگوئیم و چیزی بدست نمی آوریم. اگر امروز و با بحث هائی که هم اکنون وجود دارد، سندیکای شرکت واحد پای میز مذاکره رود، در واقع آن ها امتیاز خواهند گرفت بنابراین نباید اجازه دهیم این مسیر ادامه پیدا کند. این مسیر یعنی تجزیه شدن سندیکای کارگران شرکت واحد و تبدیل آن به نوعی خانه ی کارگر. چرا که هیچ کدام از ساختارها و محورهای اصلی و اساسی خانه ی کارگر و روابط کاری و کارگری در این ها تغییر نکرده که ما بگوئیم که

، به خاطر این تغییر اکنون می توان چانه زنی کرد و یا می توان مذاکره کرد. تنها چیزی که تغییر کرده سندیکای شرکت واحد وارد عمل شده و از طرف دیگر اصلاح طلبان شکست خوردند و حالا می خواهند از این سندیکا سوء استفاده بکنند. کارگران سندیکا باید مواظب باشند که اجازه ی استفاده ندهند، قانون گرائی و یا صنف گرایی افراطی این جاست که ضربه می زند. در مورد آموزش دوستمان می گوید که من مخالف آموزش نیستم، آموزش در حین عمل، تئوری جدا از عمل نیست. عمل تئوری را صیقل می دهد و تئوری عمل را، با هم کار می کنند و همدیگر را بازتولید می کنند. این که شما فقط قسمتی از نیازهای کارگران را به صورت قانون کار یا به گفته ی امروزتان حقوق کار آموزش بدهید این در واقع آموزشی ناقص است. ما می گوئیم که آموزش در پراتیک هم باید وجود داشته باشد. پراتیک بدون آموزش نمی تواند موفق باشد و همین طور آموزش بدون پراتیک.

این که دوستمان می گوید آگاهی رساندن، نه این که بروید کتک بزنید و یا کتک بخورید، آیا آگاهی رساندن فقط این است که ما تصمیم گیرنده باشیم و اشاعه دهنده ی حرف باشیم ولی در عمل شرکت نکنیم؟ همان که شما می گوئید به میان مردم رفتن خوب است، ما هم همین را از شما می خواهیم. از شما می خواهیم تزهائی را که بیان می کنید، بروید ببینید بین مردم امکان اجرا دارد یا نه؟ نتیجه می دهد یا نه؟

صحبت من هم همین است: تئوری ارائه دهید تزهایتان را ارائه دهید، منتها اسمش را نگذارید آگاهی. برای این که آگاهی زمانی اتفاق می افتد که تئوری و تز در عمل محک بخورد. بنابراین حضور شما در همان کنار کارگران سندیکا لازم است تا تئوری و تز شما محک بخورد که آیا این آگاهی که می خواهید به آن ها بدهید جا افتاده؟ امکان پذیر است یا نه؟

در آخر صحبت هایم در مجموع بحث و صحبت من این است که ما هر حرف و هر تئوری و هر آگاهی که ارائه می دهیم باید منطبق با عمل باشد. اگر عمل از آن حزف شود، به هیچ دردی نخواهد خورد. بلکه سرمایه داری از این آگاهی ما استفاده خواهد کرد.

پیاده شده بوسیله ی: اکبر مرتضوی

No comments: