Thursday, September 6, 2007

تقدیرگرایی یا اراده گرایی خردمندانه

اراده خردمند


در وبلاگ بافنده روز دوشنبه ششم فروردین 1386دوست عزیز امین قضایی چنین نوشت:
"عده ای احمق گمان می کنند که تضادهای درونی سرمایه داری است که او را نابود می کند" در صورتی که او اعتقاد دارد که: " انچه پرولتاریا را به عامل انقلابی مبدل می کند تضادهای خود سرمایه داری ، بحران ها و بیکاری ها و بدبختی ها نیست ، بلکه یک عقلانیت تاریخی است : تصاحب ابزار تولید. یک نمود سیاسی است : حزب انقلابی برای تصاحب قدرت سیاسی " (نقل از یادداشت امین قضایی)

سوال اولی که از ایشان می شود اینست که آیا چنین "احمق" هایی میان ما جوانان مارکسیست انقلابی وجود دارند که آغشته به انحرافات تقدیر گرایی باشند؟ اگر چنین است نقل و قول هایی از آنها آورده شود.

سوال دوم اینکه آیا ایشان که از "حزب انقلابی برای تصاحب قدرت سیاسی" صحبت به میان می آورند- تنها نمود ارداه گرایی میان ما هستند؟

به اندیشه ی من پاسخ به هردو سوال بالا منفی است. نه چنین تقدیر گرایی میان ما مارکسیست ها انقلابی وجود دارند و نه دوست گرامی امین قضایی تنها فرد معرف اراده گرایی است. اگر چنین است؛ پس اختلاف بر سر چیست؟

پیش از ارزیابی اختلاف میان ما باید همخوانی هایی در تعاریف خود از این دو واژه داشته باشیم:

یک قیاس تاریخی: منشویک ها در سال 1917 به یک چنین سمت گیری اقتدارگرایی گرایش داشتند. بینش آن ها شبیه دیدگاه مارکسیست های اتریشی بود که رهبر آن ها اتو بائر به عنوان یک مارکسیست تقدیرگرا به تاریخ پیوسته است. بینش تقدیر گرایانه تا حد زیادی محصول "مارکسیزم" انترناسیونال دوم بود که زیر نفوذ کائوتسکی قرار داشت. این آئینی است که به شدت از گرایش های داروینی و جبر گرایی مکانیکی متأثر است. سوسیالیست های پیرو این آئین با بروز انفجار انقلابی، تنها می توانستند خود را به جریان اجتناب ناپذیر رویدادها بسپارند.

اما؛ استراتژی بینش "اراده گرایانه" بر این اندیشه استوار است که جریان رویدادها از پیش تعیین نشده، هر چند که عوامل عینی (شرایط اقتصادی و اجتماعی و سنت های تاریخی و فرهنگی) تا حدی بر آن ها تأثیر می گذارند. لذا عمل مشخص طبقات اجتماعی (و مؤلفه های مهم آنها) فعالیت و سمت گیری دقیق احزاب و سران آن ها می توانند بر سیر رویدادها تأثیر بگذارند.

سوسیالیست های پیروی بینش اراده گرایانه از این امکان آگاه بودند که می توانند باعمل خود بر سیر حوادث تاریخ تأثیر گذارند. این بزرگ ترین دستاورد بلشویک ها بود، و این درس اصلی بود که روزا لوکزامبورگ از رویدادهای اکتبر بیرون کشید. به خاطر همین بود که او به انتقاداتش از لنین و تروتسکی لحنی ملایم داد و با شور و حرارت به پشتیبانی از انقلاب روسیه پرداخت.

بنابر این، دو نگرش "تقدیر گرایی" و "اراده گرایی" از بنیاد متفاوت هستند، اما نبا ید در تمایز آن ها اغراق نمود. در واقع ساده نگری در این عرصه می تواند به گمراهی بینجامد و تصمیم گیری را دشوار کند. افراط در اراده گرایی می تواند ما را به ماجراجویی و توطئه گری و زیاده روی های بلانکیستی بکشاند: تلاش برای تصرف قدرت از جانب اقلیتی که از حمایت اکثریت زحمتکشان برخوردار نیست.

یک قیاس تاریخی: جنبش های زیر در این مقوله جای دارند: قیام اسپارتیست ها در ژانویه 1919 در آلمان، قیام وین که طی آن انقلابیون به رهبری بتلهایم سعی کردند قدرت را در اتریش به دست بیاورند، و ا زهمه مهم تر عملیات ماه مارس 1921 در آلمان و کودتای حزب کمونیست بلغارستان علیه استامبولیسکی در سپتامبر 1923. اینها همه نمونه های اراده گرایی نا بخردانه است. اما در انقلاب اکتبر 1917 بلشویک ها آشکارا از حمایت اکثریت پرولتاریا برخوردار بودند. توده ها خواهان تحولات ریشه ای و انقلابی بود (اراده گرایی خردمندانه).

نتیجه اینکه: ضمن روشن کردن تمایز میان تقدیرگرایی و اراده گرایی و مردود اعلام کردن تقدیرگرایی؛ ما باید از اراده گرایی نابخردانه پرهیز کنیم. اراده گرایی نا بخردانه ای که حزب را جایگزین توده ها می کند. اراده گرایی نا بخردانه ای "رهبران" و روشنفکران بی ارتباط به جنبش کارگری را جاگیزین رهبران عملی کارگری و جوانان می کند. اراده گرایی نا بخردانه ای که انقلابات زودرس را با شعارهای بی محتوا دامن می زند و غیره.

این شکل از اراده گرایی نابخردانه، انحرافی است که متاسفانه برخی دوستان و احزاب سنتی ?به آن مبتلا شده اند.

کامنت در وبلاگ بافنده

7 فروردین 1386

No comments: