تقدیرگرایی یا اراده گرایی خردمندانه
اراده خردمند
"عده ای احمق گمان می کنند که تضادهای درونی سرمایه داری است که او را نابود می کند" در صورتی که او اعتقاد دارد که: " انچه پرولتاریا را به عامل انقلابی مبدل می کند تضادهای خود سرمایه داری ، بحران ها و بیکاری ها و بدبختی ها نیست ، بلکه یک عقلانیت تاریخی است : تصاحب ابزار تولید. یک نمود سیاسی است : حزب انقلابی برای تصاحب قدرت سیاسی " (نقل از یادداشت امین قضایی)
سوال دوم اینکه آیا ایشان که از "حزب انقلابی برای تصاحب قدرت سیاسی" صحبت به میان می آورند- تنها نمود ارداه گرایی میان ما هستند؟
به اندیشه ی من پاسخ به هردو سوال بالا منفی است. نه چنین تقدیر گرایی میان ما مارکسیست ها انقلابی وجود دارند و نه دوست گرامی امین قضایی تنها فرد معرف اراده گرایی است. اگر چنین است؛ پس اختلاف بر سر چیست؟
پیش از ارزیابی اختلاف میان ما باید همخوانی هایی در تعاریف خود از این دو واژه داشته باشیم:
یک قیاس تاریخی: منشویک ها در سال 1917 به یک چنین سمت گیری اقتدارگرایی گرایش داشتند. بینش آن ها شبیه دیدگاه مارکسیست های اتریشی بود که رهبر آن ها اتو بائر به عنوان یک مارکسیست تقدیرگرا به تاریخ پیوسته است. بینش تقدیر گرایانه تا حد زیادی محصول "مارکسیزم" انترناسیونال دوم بود که زیر نفوذ کائوتسکی قرار داشت. این آئینی است که به شدت از گرایش های داروینی و جبر گرایی مکانیکی متأثر است. سوسیالیست های پیرو این آئین با بروز انفجار انقلابی، تنها می توانستند خود را به جریان اجتناب ناپذیر رویدادها بسپارند.
سوسیالیست های پیروی بینش اراده گرایانه از این امکان آگاه بودند که می توانند باعمل خود بر سیر حوادث تاریخ تأثیر گذارند. این بزرگ ترین دستاورد بلشویک ها بود، و این درس اصلی بود که روزا لوکزامبورگ از رویدادهای اکتبر بیرون کشید. به خاطر همین بود که او به انتقاداتش از لنین و تروتسکی لحنی ملایم داد و با شور و حرارت به پشتیبانی از انقلاب روسیه پرداخت.
یک قیاس تاریخی: جنبش های زیر در این مقوله جای دارند: قیام اسپارتیست ها در ژانویه 1919 در آلمان، قیام وین که طی آن انقلابیون به رهبری بتلهایم سعی کردند قدرت را در اتریش به دست بیاورند، و ا زهمه مهم تر عملیات ماه مارس 1921 در آلمان و کودتای حزب کمونیست بلغارستان علیه استامبولیسکی در سپتامبر 1923. اینها همه نمونه های اراده گرایی نا بخردانه است. اما در انقلاب اکتبر 1917 بلشویک ها آشکارا از حمایت اکثریت پرولتاریا برخوردار بودند. توده ها خواهان تحولات ریشه ای و انقلابی بود (اراده گرایی خردمندانه).
نتیجه اینکه: ضمن روشن کردن تمایز میان تقدیرگرایی و اراده گرایی و مردود اعلام کردن تقدیرگرایی؛ ما باید از اراده گرایی نابخردانه پرهیز کنیم. اراده گرایی نا بخردانه ای که حزب را جایگزین توده ها می کند. اراده گرایی نا بخردانه ای "رهبران" و روشنفکران بی ارتباط به جنبش کارگری را جاگیزین رهبران عملی کارگری و جوانان می کند. اراده گرایی نا بخردانه ای که انقلابات زودرس را با شعارهای بی محتوا دامن می زند و غیره.
این شکل از اراده گرایی نابخردانه، انحرافی است که متاسفانه برخی دوستان و احزاب سنتی ?به آن مبتلا شده اند.
7 فروردین 1386
No comments:
Post a Comment