Friday, September 7, 2007

تکامل و زوال سرمايه داری

نوشته بوخارین و پرابراشنسکی

مقدمه

برنامه ما

ماده ۱- برنامه چيست؟

هر حزبی هدف های معينی را تعقيب می کند. خواه حزب زمين داران، خواه حزب سرمايه داران و يا حزب کارگران و دهقانان باشد هيچ فرقی نمی کند. هر حزبی بايد هدف های خود را داشته باشد، وگرنه حزب نيست. اگر حزبی باشد که از منافع زمين داران دفاع نمايد، آن حزب هدف های زمين داران را تعقيب می کند: که چگونه زمين ها را بايد در دست نگه داشت، چگونه دهقانان را مهار کرد، چگونه محصولات غلات را گران تر فروخت، يا چگونه بهره مال الاجاره را زيادتر کرد و چگونه می توان کارگر کشاورزی ارزان تهيه نمود.

اگر حزب سرمايه داران، کارخانه داران باشد، اين حزب نيز هدف های خودش را دارا می باشد: به دست آوردن نيروی کار ارزان، مهار کردن کارگران کارخانه ها، جلب مشتری هائی که حتی الامکان بتوان به آن ها کالا را گران فروخت و حتی الامکان سود زيادی برد، برای اين منظور کارگران را طولانی تر به کار واداشت و به طور کلی موقعيتی به وجود آورد که کار گران هيچ گاه به فکر سيستم جديدی نيفتند و فقط تصور کنند که هميشه ارباب وجود داشته است و پيوسته نيز همين طور باقی خواهد ماند. اين ها هدف های کارخانه داران است. بدين منوال طبيعی است که کارگران و دهقانان کاملاً هدف های ديگری را دارا هستند، چون منافع آن ها با ديگران کاملاً متفاوت است. در گذشته گفته می شد: "چيزی که برای روسی ها سالم است، برای آلمانی ها مرگ است". (ضرب المثل روسی- مترجم). در واقع درست تر می بود اگر گفته می شد:

"چيزی که برای کارگران سالم است، برای زمين داران و سرمايه داران به مفهوم مرگ است". بدين معنی که کارگر يک وظيفه دارد و سرمايه دار يک وظيفه و زمين دار وظيفه ديگری. معهذا هر زمين داری قادر نيست تا به آخر فکر کند چگونه می توان به ساده ترين وجه دهقانان را استثمار کرد، بعضی ها لاينقطع مست اند و حتا نمی دانند که مباشرشان چه می کند.

وضع دهقانان و کارگران هم همين طور است. هستند کسانی که می گويند: ای بابا به ما چه، ما بالاخره يک جور با روزگار می سازيم. پيشينيان ما از قديم الايام همين طور زندگی کرده اند و ما هم همان طور زندگی خواهيم کرد. اينان هيچ چيز را قبول ندارند و حتا منافع خود را هم نمی شناسند. اما بالعکس آن هائی که فکر می کنند چگونه می توان از منافع خود دفاع کرد، در يک حزب متشکل می شوند. بنابراين تمام طبقه به حزب تعلق ندارد، بلکه بهترين و پرشورترين بخش آن و اين بخش بقيه را رهبری می کند. به حزب طبقه کارگر (حزب کمونيست- بلشويک) بهترين کارگران و دهقانان می پيوندند و به حزب زمين داران، سرمايه داران ("کادت ها" "حزب آزادی خلق") پرشورترين زمين داران، سرمايه داران و نوکران شان يعنی قضات، پرفسورها، افسران، ژنرال ها و غيره می پيوندند.در نتيجه هر حزب تشکيل می شود از آگاه ترين بخش طبقه اش. بنابر اين يک زمين دار و يا سرمايه داری که در حزبی متشکل است خيلی موفقيت آميزتر می تواند با کارگران و دهقانان مبارزه کند تا کسی که در تشکيلاتی نيست. و درست به همين ترتيب يک کارگر متشکل هم با موفقيت بيش تری می تواند بر ضدسرمايه داران و زمين داران مبارزه کند تا يک کارگر غيرمتشکل. زيرا او هدف ها و منافع طبقه کارگر را به خوبی درک کرده و می داند که چگونه آن ها را دنبال کند و کدام راه کوتاه ترين راه است.

تمام هدف هائی که يک حزب در دفاع از منافع طبقه خود دنبال می کند برنامه حزب را تشکيل می دهد.

بنابراين در برنامه حزب آن چه که يک طبقه معين بايد دنبال کند مشخص شده است. بدين منوال در برنامه حزب کمونيست گفته می شود که کارگران و دهقانان برای چه مبارزه می کنند. برنامه مهم ترين چيز برای هر حزب است. بر اساس برنامه می توان همواره قضاوت کرد که اين حزب از منافع چه کسانی دفاع می کند.

ماده ۲- برنامه قديمی ما چگونه بود؟

برنامه کنونی ما مصوب هشتمين کنگره حزب اواخر مارس 1919 می باشد. تا آن موقع برنامه نوشته شده دقيقی نداشتيم. فقط برنامه قديمی بود که در دومين کنگره حزب 1903 تدوين شده بود. موقعی که اين برنامه قديمی تدوين می شد، هنوز بلشويک ها و منشويک ها يک حزب مشترک داشتند و برنامه شان هم مشترک بود. طبقه کارگر تازه آن زمان شروع به متشکل شدن کرد. کارخانه و فابريک هنوز کم بود. در آن وقت حتا دعوا بر سر اين بود که آيا اصولاً طبقه کارگر ما رشد می کند. نارودنيک ها (حزب خلقيون- مترجم)- بنيان گذاران حزب سوسياليست های انقلابی کنونی- مدعی بودند که طبقه کارگر روسيه نمی تواند رشد کند. کارخانه ها و فابريک های ما زيادتر خواهند شد. مارکسيست ها- سوسيال دموکرات ها- (بلشويک ها و منشويک های بعدی) برعکس بر اين عقيده بودند که هم در روسيه و هم در کليه کشورهای ديگر، طبقه کارگر دائماً رشد خواهد کرد و اين طبقه مهم ترين قدرت انقلابی را تشکيل خواهد داد.زندگی نادرستی نظر ناردودنيک ها و صحت نظر سوسيال دمکرات ها را نشان داد.

ولی هنگامی که سوسيال دمکرات ها در کنگره دوم برنامه خود را تنظيم می کردند ( در تدوين آن هم لنين و هم پلخانف شرکت داشتند)، هنوز نيروی طبقه کارگر خيلی ضعيف بود. از آن جهت در آن موقع هيچ کس به امکان سرنگونی بلاواسطه بورژوازی فکر نمی کرد. در آن زمان به اين قناعت می شد که کلک تزار کنده شود، برای آزادی اتحاديه های کارگران و دهقانان و ديگران مبارزه شود، 8 ساعت روزکار تحقق يابد و زمين داران وادار به عقب نشينی شوند. به تحقق حاکميت هميشگی طبقه کارگر و خارج کردن کارخانه ها و فابريک ها از دست بورژوازی هنوز کسی فکر نمی کرد. چنين بود برنامه قديمی در سال 1903.

ماده ۳- چرا می بايستی به برنامه جديدی رسيد؟

از آن زمان تا انقلاب 1917 سال های زيادی سپری شده و مناسبات به شدت تغيير کرده است. از آن زمان تا به حال صنايع بزرگ در روسيه گام بلندی به پيش برداشته و هم پای آن طبقه کارگر رشد کرده است. قبلاً نيز در جريان انقلاب 1905 خود را به عنوان نيروی پرتوانی نشان داد و زمان انقلاب دوم روشن شد که انقلاب فقط آن گاه می تواند پيروز شود که کارگران پيروز شوند. معهذا طبقه کارگر نمی توانست به آن مختصر چيزی اکتفا کند که احتمالاً در سال 1905 می کرد. طبقه کارگر ديگر آن چنان نيرومند شده بود که می بايست بدون چون و چرا خواهان در دست گرفتن کارخانه ها و فابريک ها، حکومت کارگران و مهار کردن سرمايه داران شود. اين بدان معناست که از زمان تدوين برنامه اول مناسبات داخلی روسيه به کلی تغيير کرده است. اما مناسبات خارجی- که مهم تر است- نيز تغيير کرد. در سال 1905 در تمام اروپا آرامش و صلح حاکم بود. در سال 1917 هر انسان فکوری می بايست می ديد که برپايه جنگ جهانی، انقلاب جهانی پا به عرصه وجود می گذارد. در سال 1905 فقط جنبش کوچکی از کارگران اطريشی و انقلاب هائی در کشورهای عقب مانده شرق مانند ايران، ترکيه و چين متعاقب انقلاب روسيه به وقوع پيوست. انقلاب سال 1917 روسيه نه فقط انقلابات در شرق، بلکه هم چنين در غرب- آنجائی که طبقه کارگر زير پرچم سرنگونی سرمايه مبارزه طبقاتی را به پيش می برد- به دنبال می آورد. در نتيجه حالا شرايط داخلی و خارجی نسبت به سال 1903 کاملاً طور ديگری است و خيلی مسخره می بود اگر حزب طبقه کارگر در حالی که تمام مناسبات تغيير کرده، همان برنامه سال 1903 را برای سال های 1917- 1919 نگه می داشت. اگر منشويک ها ما را سرزنش کنند که ما برنامه قديمی خود را "رها کرده ايم" و نتيجتاً آموزش های کارل مارکس را نيز کنار نهاده ايم، جواب ما به آن ها اين است که آموزش مارکس می گويد: که يک برنامه نبايد ترواش مغز باشد، بلکه بايد از زندگی به دست آيد. زمانی که زندگی شديداً تغيير می کند، برنامه نيز نمی تواند به همان صورت باقی بماند. در زمستان انسان به يک پالتوی پوست احتياج دارد- در تابستان فقط يک ديوانه پالتوی پوست می پوشد. در سياست نيز چنين است. درست مارکس به ما می آموزد که هر بار شرايط زندگی را به دقت بررسی کنيم و طبق آن فتار نمائيم. از اين نتيجه نمی شود که ما بايد عقايدمان را عوض کنيم همان طوری که يک خانم دستکشش را عوض می کند. مهم ترين هدف طبقه کارگر تحقق بخشيدن نظام جامعه کمونيستی است و اين هدف، هدف دائمی کارگران است. بنابراين کاملاً بديهی است که نسبت به اين که تا چه حد از اين هدف دور باشد مطالباتش هم متفاوت خواهد بود. در دوران حکومت مطلقه، طبقه کارگر می بايستی مخفی کار می کرد، حزبش مانند يک حزب جانی ها تعقيب می شد. حالا طبقه کارگر در رأس قدرت است و حزبش حزب حاکم می باشد. فقط يک آدم بی شعور می تواند روی يک برنامه و همان برنامه سال 1903 برای اين روزها اصرار ورزد. بنابر اين تغيير شرايط داخلی زندگی روسيه و نيز تغيير تمام اوضاع بين المللی ضرورت تغيير برنامه ما را ايجاب کرده اند.

ماده ۴- اهميت برنامه

برنامه جديد (برنامه مسکو)، اولين برنامه يک حزب طبقه کارگر است که مدت هاست بر سر قدرت می باشد. از آن جهت می بايست حزب ما از تمام تجارب گذشته که در اداره کردن و ساختمان زندگی جديد به دست آورده استفاده می کرد. اين نه فقط برای ما، برای طبقه کارگر روسيه و دهقانان فقير روسيه مهم است، بلکه هم چنين برای رفقای خارجی ما.

چون از موفقيت ها و عدم موفقيت های ما، از اشتباهات و خطاهای ما، نه فقط خودمان می آموزيم بلکه پرولتاريای بين المللی نيز می آموزد. لذا برنامه نه تنها شامل آن چيزهائی است که حزب ما می خواهد به آن تحقق بخشد، بلکه هم چنين شامل چيزهائی است که تا حدودی به آن ها جامه عمل پوشانده است. هر عضو حزب بايد با تمام نکات برنامه ما آشنا باشد، اين مهم ترين راهنمای فعاليت گروه های کوچک حزبی و هر يک از رفقاست. چون عضو حزب فقط آن کسی است که برنامه را "پذيرفته" يعنی آن را صحيح می داند. اما فقط موقعی می توان آن را درست دانست که آن را شناخت. مسلماً هستند کسانی که هرگز برنامه ای را نديده اند، معذالک خود را در صفوف کمونيست ها جا می کنند و به کمونيسم سوگند می خورند، زيرا آن ها سعی دارند به چيزی برسند يا جای گرم و نرمی بيابند. ما به چنين اعضائی احتياج نداريم: آن ها فقط به ما زيان می رسانند. بدون شناخت برنامه هيچ کس نمی تواند يک کمونيست بلشويک حقيقی باشد. هر کارگر آگاه و هر دهقان فقير آگاه روسی بايد برنامه حزب ما را بشناسد. هر پرولتر خارجی بايد آن را مطالعه کند، برای اين که بتواند تجربيات انقلاب روسيه را مورد استفاده قرار دهد.

ماده ۵- خصلت علمی برنامه ما

ما قبلاً گفتيم که يک برنامه نه تراوش مغز، بلکه بايد برداشت زندگی باشد. قبل از مارکس کسانی که از منافع طبقه کارگر دفاع می کردند، تصاوير سحرآميزی از بهشت آينده طراحی می نمودند، اما از خود نمی پرسيدند که آيا اين تحقق يافتنی است و کدامين راه برای طبقه کارگر و روستا صحيح تر است. مارکس به کلی طرز برخورد ديگری را آموخت. او نظام بد، غيرعادلانه و وحشيانه ای را که تاکنون در تمام جهان حکومت می کند در نظر گرفت و ماهيت آن را بررسی کرد. درست مثل اين که ما بخواهيم يک ماشين و يا يک ساعت را وارسی کنيم، مارکس هم به همين نحو نظام جامعه سرمايه داری را که در آن کارخانه داران و مالکين ارضی حکومت می کنند و کارگران و دهقانان مورد ستم اند، مطالعه و بررسی کرد. فرض کنيم ما دريابيم که دو چرخ ساعت به هم نمی خوردند و با هر چرخشی بيش از پيش به هم گير می کنند. در اين صورت می توانيم بگوئيم که اين ساعت می شکند و از کار باز می ماند. ولی مارکس نه يک ساعت، بلکه جامعه سرمايه داری را مورد بررسی قرار داد. او آن را مطالعه کرد و زندگی را آن طور که تحت سلطه سرمايه جلوه گر می شود بررسی می شود بررسی نمود و از اين تحقيق و بررسی به روشنی پی برد که سرمايه گور خود را به دست خود می کَند و اين ماشين منهدم خواهد شد و در حقيقت به وسيله رستاخيز تغييرناپذير، کارگران تمام جهان را به سبک خود تغيير خواهند داد. مارکس به تمام شاگردانش آموخت که قبل از هر چيز زندگی را آن گونه که هست بررسی کنند. فقط در اين صورت است که می توان يک برنامه صحيح نيز تدوين نمود. از اين رو نيز طبيعی است که برنامه ما نيز با نشان دادن سلطه سرمايه شروع می شود.

اکنون در روسيه سلطه سرمايه سرنگون شده است. آن چه که مارکس پيش بينی کرده است در جلوی چشم ما جريان می يابد، نظام کهنه فرو می ريزد، تاج ها از سر پادشاهان و قيصران به زير می آيد. همه جا کارگران به پيشواز انقلاب و استقرار حکومت شوراها می روند.

برای درک دقيق اين که چگونه تمام اين ها پديد آمده است، بايد دقيقاً دانست که نظام سرمايه داری چگونه ايجاد شده است آن گاه خواهيم ديد که به طور اجتناب ناپذير بايد از هم پاشيده می شد. حال اگر ما به اين نکته پی ببريم که راه برکشتی به کهنه وجود ندارد و پيروزی کارگران تضمين شده است، آن وقت با نيروی بيش تر و عزم راسخ تر برای نظام جامعه جديد کار مبارزه خواهيم کرد.

منابع:

1- صورت جلسه کنفرانس آوريل 1917،

2- اسنادی مربوط به تجديد نظر در برنامه حزب،

3- مجله "اسپارتاکوس" شماره 9-4، مقاله بوخارين و سميرنوف،

4- مقاله لنين در مجله Proweschtsch شماره 1-2 سال 1917،

5- صورت جلسه کنگره هشتم، پيرامون خصلت علمی برنامه مارکسيستی. رجوع شود به سوسياليسم علمی Golubkow"سوسياليسم تخيلی و علمی" مارکس و انگلس: "مانيفست حزب کمونيست". برای مطالعه خصلت عمومی برنامه رجوع شود به جزوه ای از بوخارين. "برنامه کمونيست های بلشويک". از اين مأخذ فقط آخرين جزوه تا حدودی مقاله Golbkow g مشهور است. ساير آثار برای خواندن مشکل اند.

ادامه دارد

No comments: