Friday, September 7, 2007

شصت و هفت سال از ترور جنايتکارانه ی

«لئون تروتسکی» گذشت!

رنوا راسخ

تروتسکی مبتکر ارتش سرخ ( فیلمی ویژه از میلیتانت برای دانلود)


«لئون تروتسکی» در سال ۱۸۷۹ در روسيه چشم به جهان گشود و خيلی سريع به فعا ليت های انقلابی کشيده شد. بعد از دستگيری بوسيله پليس تزاری در سال ۱۸۹۸ از زندان گريخت و به انگلستان (لندن) رفت و به جمع نويسندگان روزنامه «ايسکرا» که شامل ،«پلخانوف»، «ورا زاسوليچ»، «آكسلروت»، «لنین»، «مارتوف» و چند نفر دیگربود، پيوست. لنين در مورد کار بی وقفه و مستمر تروتسکی بعنوان يکی از نويسندگان ثابت روزنامه ی ايسکرا در نامه ای به پلخانوف می نويسد: " تروتسکی برای چند ماه است که مشغول نوشتن برای هر شماره می باشد. بطور کلی او با ا نرژی تر از هر کس برای «ايسکرا» کار می کند ... توانائی او بدون شک بيشتر از حد متوسط می باشد. شخصی است با استحکام عقيده، با انرژی و متعهد".

با اختلاف در بين جناح های موجود در «حزب سوسيال دمکرات روسیه» يعنی: «بلشويکها» (اکثريت) و «منشويکها» (اقليت)، «تروتسکی» که يکی از فعالين گروه «مرژيانتسی انترناسيونال» بود، ابتدا موضع دفاع از منشويک ها را گرفت و بعد از سال 1904 موضع بی طرفی را اتخاذ نمود. اختلاف «تروتسکی» در اين دوره به يک اختلاف دو جانبه با هر دو جناح تبد يل شد؛ به دين معنا از طرفی وی با مفهوم حزب، که جناح «بلشويک» آن را طرح کرده بود مخالفت می نمود و از طرفی ديگر، با منشويکها بر سر رهبری انقلاب که آنان معتقد بودند بايد در دست بورژوازی باشد اختلاف داشت و بمانند بلشويکها، رهبری انقلاب آتی روسيه را پرولتری ارزيابی می کرد.

«تروتسکی» با شروع انقلاب 1905، به روسيه بازگشت و بعنوان « رئيس شورای نمايندگان کارگران پترزبورگ» در فعاليتهای انقلابی شرکت جست . با شکست و سرکوب انقلاب 1905 ، او مجددا دستگير و به «سيبری» تبعيد شد. اما اين بار نيز توانست بوسيله يک سورتمه گوزن کش از « اودسک» فرار کرده و به جمع سوسيال دمکراتها در اروپا پپيوندد.

با شروع جنگ جهانی اول در سال 1914، اکثريت قريب به اتفاق احزاب و سازمانهای که القاب پر طمطراق سوسيا ل دمکرات را به خود گذاشته بودند، به شووينيزم کور پيوسته و به وظايف انترناسيوناليستی خود در زمينه ی ا تحا د پرولتاريا بر ضد حکومتهائی که عامل اصلی جنگ بودند، پشت پا زدند. «لنين» و «تروتسکی» در اين مقطع تلاش خستگی ناپذيری را برای آگاهی طبقه کارگر و احزاب کارگری اروپا مبذول داشته و توجه آنان را به نتايج فاجعه بار جنگ جهانی جلب کردند. اين تلاشها، سبب تشکيل کنفراس « زيمروا لد» متشمل بر38 تن از نمايندگان جريانات انترناسيوناليتسی که همگی با جنگ جهانی مخالف بودند، گرديد. «تروتسکی» بعدها در مورد آنروزهای خاطره برانگيز با تعجب و بهتی محسوس چنين نگاشت : " نيم قرن بعد از تاسيس «بين الملل»، تمام انترناسيوناليست های جهان می توانند در 4 کالسکه جا شوند".

در سا ل 1917 با شروع دومين انقلاب در روسيه، «تروتسکی» به آن کشور بازگشت و به قول خودش بعد ازمنازعه و چالشهای نظری بسياری با «لنين»، به همراه ساير «مرژيانيستهای انترناسيونال» به حزب بلشويک پيوست. «تروتسکی» بزودی بعنوان «رئيس شورای پتروگراد» انتخاب و در کنار ساير بلشويکهای متعهد، قيام مسلحانه را عليه دولت «کرنسکی»، رهبری و به انجام رسانيد.

بعد از پيروزی انقلاب، «تروتسکی» در اولين دولت شوراها بعنوان « کميسر مردم در امور خارجه» و همچنين بعنوان عضو « دفتر سياسی کميته مرکزی حزب بلشويک» انتخاب شد. زمانيکه چهارده قدرت امپرياليستی، تجاوز به روسيه شوروی را آغاز نمودند، رياست تمام نيروهای مسلح را بعهده گرفت و بنيانگذار «ارتش سرخ» گرديد. با رهبری خردمندانه ی تروتسکی تمام گاردهای سفيد و اربابان خارجی آنان، منکوب و نابود شدند.

«تروتسکی» بعنوان کميسر جنگ روسيه ی شوروی ، علاوه بر رهبری «ارتش سرخ» در خنثی کردن حملات متجاوزان ، سعی نمود که از نظر مادی و معنوی به نهضتهای آزاديبخش در سراسر جهان ( منجمله ايران) کمک برساند. به طور مثا ل، بعد از تشکيل «ارتش سرخ ايران» به رياست « ميزرا کوچک خان جنگلی»، «تروتسکی» در پاسخ يکی از نامه های جنگلی ها چنين نوشت:

" خبر تشکيل «ارتش سرخ ايران» قلوب ما را مملو از شادی ساخت. در يک دهه و نيم گذشته، خلق زحمتکش ايران برای آزادی خود مجدانه مبارزه کرده است. اين خلق شايستگی خود را برای آزادی به تمام جهانيان ثابت نموده است. من بنام ارتش سرخ کارگران روسيه، اعتقاد راسخ خود را داير بر اينکه ايران، تحت رهبری شورای جنگ انقلابی، حق آزادی و استقلال خويش را کسب خواهد نمود را بيان می دارم.

زنده باد خلق زحمتکش آزاد ايران بمثابه عضوی از خانواده ملل آسيا و همه جهان".

«ايزوستيسا» شماره 129، ژوئن 1920

بعد از پايان جنگ تحميل شده به حکومت جوان شوراها ، اقتصاد داخلی به مرز نابودی رسيد. بلشويکها برای جبران صدمات، سياست اقتصادی نوين (نپ)، را جانشين سياست «کمونيزم جنگی» کردند. « نپ» به اين صورت به اجرا گذاشته شد که دهقانان موظف شدند که پس از فروش محصولات خود در بازار آزاد، مالياتی را بعنوان «ماليات جنسی» به دولت بپرداختند. در برنامه اقتصادی جناح غالب بر کميته مرکزی حزب «بلشويک» که بوسيله «استالين» رهبری می شد، سياست " دهقانان ثروتمند بشويد"، يعنی پيش برد همان سياست نوين اقتصادی گذشته، گنجانده شده بود.

«تروتسکی» در راس «اپوزيسيون چپ» در درون حزب «بلشويک» ضمن نقد نظرات جناح غالب، از تز صنعتی کردن سريع دفاع کرده و دو خطر بزرگ را در صورت ادامه يافتن سياستهای گذشته، گوشزد کرد:

(1 خطر ارتباط دهقانان ثروتمند (کولاک ها) با بازار جهانی سرمايه و ايجاد کارشکنی در امر توليد و توزيع مواد غذائی.

2) ايجاد فاصله بين دهقانان و کارگران که در دوره های آتی از اتحاد آنان جلوگيری خواهد نمود.

جناح «استالين» ابتدا با باند بازی در درون حزب، «اپوزيسيون چپ» را زيربارانی از تبليغات منفی و اتهامات کذب قرار داد و بعدها با قبضه کردن قدرت، آنها را در تصفيه های موسوم به « شيستکا» حذف فيزيکی نمود.

«استالين» از آنجائی که می دانست، «تروتسکی» بزرگترين مانع بر سر راه اجرای سياستهای غير انسانی اوست، وی را در سال 1929 تبعيد کرد. اولين کشوری که «تروتسکی» را بعنوان پناهنده سياسی پذيرفت «ترکيه» بود. «تروتسکی» به همراه همسر (ناتاشا) و پسرش (لئو) در حدود چهار سال در جزيره ای بنام« پرين کيپو» نزديک به «استامبول» اقامت کرد. او با وجود آنکه در جزيره مهجوری می زيست که از وقايع سياسی بدور بود، ولی لحظه ای از دخا لت در مسائل جهانی سوسياليزم فراغ نشد و با مقالات و نوشته های خود، نظرات ذيقيمتی را در اختيار جنبش جهانی قرار داد.

بعد از روی کار آمدن دولت سوسیالیست « دالايه» در فرانسه در سال 1933، به «تروتسکی» اجازه داده شد تا در آن کشور اقامت کند. «تروتسکی» به همراه خانواده به آنجا رفت و به افشای سياستهای «استالين» و سرمايه داری جهانی ادامه داد. او پيش بينی کرد که «استا لين» برای پيشبرد اهداف خود درآ ينده نه چندان دور با «هيتلر» سازش خواهد کرد و جهان را به آتش و خون خواهد کشيد. پيش بينی وی خيلی زود به واقعيت تبديل شد؛ يعنی درست زمانی که «استا لين» با « ربين تروپ» (وزير خارجه هيتلر) بر سر «لهستان» و کشورهای «بالکان» وارد مذاکره رو در رو شدند. از آنجائی که دولت «فرانسه»، حضور «تروتسکی» را برای منافع داخلی و روابط خارجی خود مشکل ساز تلقی می کرد، از او خواست که اين کشور را ترک کند.

«نروژ»، سومين کشوری بود که به «تروتسکی» پناهندگی داد. «تروتسکی» به محض ورود به «نروژ» و اقامت در دهکده ای دور افتاده ، فعاليتهای انقلابی پيگرانه و شبانه روزی خود را آغاز نمود که قسمتی از آن شامل نقدهای سازنده در مورد احزاب مختلف کارگری در اروپا بود. اثر جاودانه ی « انقلابی که به آن خيانت شد» را در همين کشور به رشته ی تحرير در آورد که مجموعه ای بود از نظراتش در مورد انقلاب 1917 که بوسيله بوروکراتهای غاصب مسيرش منحرف شد.

«تروتسکی» همچنين سعی کرد تا تمامی سوسياليستهای انقلابی و انترناسيوناليست را در زير يک پرچم و سازمان بين المللی که نام آن را « بين الملل چهارم» گذاشت جمع کرده تا علاوه بر پر کردن بحران رهبری پرولتاریا در سطح بين المللی، بر مبارزات کارگران در مقيا س جهانی نيز تاثير گذارد.

بر اثر فشارهای دولت «استالين» بر «نروژ»، «تروتسکی» به مدت 7 ماه در محل اقامتش زندان و سرانجام ناگزير گرديد که آن کشور را به مقصد «مکزيک» ترک کند. در «مکزيکوسيتی» ( پايتخت مکزيک) در خانه نقاش نامدار «ديگو ريورا» اقامت کرده و مجددا فعاليتهای خود را در زمينه ارتباط گيری با جنبش سوسیالیستی بین المللی آغاز نمود. هنوز دو هفته از اقامتش در «مکزيک» نگذشته بود، که دور دوم دادگاههای فرمايشی «مسکو» جهت سرکوب و تسويه الحساب با بازماندگان بلشويکهای قديمی که رقيب «استالين» بودند آغاز شد. دادگاههای «استالين» سعی داشتند با طرح اين مسا له که مجرمين دستگير شده تمامی با «تروتسکی» رابطه دارند، آنان را بعنوان جيره خوران کشورهای سرمايه داری و خائن معرفی کنند. «تروتسکی» با ذکاوت خاصی از «استالين» خواست اگر می خواهد واقعيتهای اساسی اين خيمه شب بازيها روشن شود، از دولت «مکزيک» بخواهد تا وی را به حکومت «استالين» تحويل دهند تا وی شخصا از شرافت انقلابيون واقعی در بيدادگاههای او دفاع کند. «استا لين» هيچ گونه جوابی به اين درخواست نداد، چراکه می دانست حريف ميدان از وی بسيار پرتجربه تر و محبوب تر بوده و ماهيت او را افشا خواهد نمود.

«استالين» از آنجائی که «تروتسکی» و نظرات وی را بزرگترين خطر برای خود احساس می کرد، دست به کار شد تا به هر قيمتی شده وی را نابود کند. برای پيشبرد و اجرای اين هدف، استالينيستی اسپانيائی به نام «رامون مرکادر» در نظر گرفته شد. او را در «مسکو» تعليم داده و به «مکزيک» فرستادند تا به کمک حزب کمونيست طرفدار «مسکو»، ترتيب ترور «تروتسکی» داده شود. در 22 مه 1940 حمله مسلحانه ائی توسط بيست نفر از عوامل «استالين» به محل اقامت «تروتسکی» در « کويوآکان» صورت گرفت که تروتسکی از اين حمله جان سالم به در برد. «تروتسکی» در مورد اين سوء قصد چنين نوشت: " سوء قصد ناموفقی که با دقت برنامه ريزی شده بود، ضربه ی مهلکی است بر «استالين» ... او بايد قدرت خود را به نمايش گذارد. تکرار چنين سو قصدی اجتناب ناپذير خواهد بود... زندگی من از اين پس يک حالت استثنائی خواهد داشت و نه يک روال عادی".

از آنجائی که حمله به خانه «تروتسکی» با شکست مواجه شد، «مرکادر» طراح آن حمله سعی کرد از راه ديگری وارد شود. آن راه، ریختن طرح دوستی با منشی «تروتسکی» بود تا از آن طريق بتواند وارد تشکيلات «تروتسکی» شده و ماموريت شوم خود را به پايان برساند. او در اين کار موفق شد و با يک اسم عوضی، خود را هواخواه نظرات «تروتسکی» معرفی کرد و برای ديدار با وی در روز 20 اوت1940 قرار ملاقات گذاشت.

در روز ملاقات برای سرگرم کردن «تروتسکی»، مقاله ای را برای اصلاح در اختيار او قرار داد تا هنگام مطالعه، سر فرصت به او سو قصد کند. هنگامی که «تروتسکی» در پشت ميز تحرير شروع به خواندن مقاله نمود، «مرکادر» تبر را چنان بر سرش فرود آورد که 7 سانتيمتر از آن در مغز «تروتسکی» فرو رفت. «تروتسکی» بلافاصله نمرد، بلکه با «مرکادر» گلاويز شده و بعد از دستگيری «مرکادر» توسط محافظانش، بر زمين افتاد. او بيست و شش ساعت بعد از اين ترور جنايتکارانه ی عامل استالين در بيمارستان درگذشت.

«تروتسكی» در متنی که به نام « وصيت نامه» او از آن ياد می شود، در مورد ديدگاههای انسانی و کمونيستی اش چنين نوشت:

" من، طی چهل و سه سال زندگی گذشته بطور آگاهانه همچنان يک انقلابی باقی مانده ام. چهل و دو سال از اين مدت را من در لوای پرچم مارکسيزم جنگيده ام. اگر قرار بود که اين دوران را ديگر باره از سر گيرم البته که از اين يا آن اشتباه پرهيز می کردم اما مسير زندگی ام همان بود که بوده است. من بعنوان يک پرولتاريای انقلابی، يک مارکسيست، يک ماتريا ليست ديالکتيک، و در نتيجه بعنوان يک بی خدای تغيير ناپذير از اين جهان خواهم رفت. اعتقاد من به آينده ی کمونيستی انسانيت نه تنها سست نشده که امروز راسخ تر از هميشه و پابرجاتر از اعتقادات روزهای جوانی من است.هم اکنون «ناتاشا» بسوی پنجره که بسوی حياط گشوده می شود آمده و آن را بازتر کرده است تا هوای تازه آ زادانه تر در اتاقم بگردد. من رديف های سبز درخشان علف را در زير ديوار، و آسمان آبی صاف را در بالای آن، و آفتاب را گسترده در همه جا می بينم. زندگی زيباست. بگذاريد نسل های آينده آن را از ناپاکی، ستم و تجاوز پا ک کنند و از آن به تمامی لذت برند".

« يادش هميشه جاودان و پر رهرو است»

No comments: