Friday, September 7, 2007

اهمیت انقلاب مداوم

مایکل لووی

برگردان: رنوا راسخ

تئوری «انقلاب مداوم» یک اندیشه ی متافیزیکی نیست، بلکه تلاشی است در جهت عکس العمل نشان دادن به یکی از مهمترین مسائل شگرف عصر ما: چطور می توان مسائل اجتماعی رقت انگیزی را که باعث رنج و مشقت کشورهای وابسته، مستعمره و نیمه مستعمره شده را در بعد زمانی کاهش داد؟ چطور این کشورها می توانند از تکدی گری، دیکتاتوری، حکومتهای اولیگارشی (1)، و استیلای خارجی رهائی یابند؟ این تئوری بدون شک یکی از مهمترین کمکهای ابداع گرایانه ی «تروتسکی» به مارکسیزم در قرن بیستم است. چطور این تئوری ظهور نمود و معنای امروز آن در قرن جدید چیست؟

ایده ی انقلاب مداوم – که در ابتدا به طور منحصر به فردی به مسا له ی روسیه مرتبط بود- برای نخستین بار در نوشته های «لیودیویدویچ» [تروتسکی] در رابطه با انقلاب 6- 1905 روسیه ظاهر شد. تزهای «تروتسکی» درباره ی ماهیت این انقلاب، گسست رادیکالی را با افکار و ایده های حاکم در «بین الملل دوم» بر سر موضوع ی آینده ی روسیه، پدید آورد.

«مارکس» و «انگلس» در پیشگفتار «مانیفست کمونیست» به زبان روسی (1892) تردیدی نکردند تا پیشنهاد کنند که اگر انقلاب روسیه یک چراغ سبزی به انقلاب پرولتاریا در غرب نشان دهد، و [اگر] هر دو مکمل یکدیگر باشند، مالکیت موجود در روسیه می تواند به عنوان یک نقطه ی حرکت به تکامل کمونیستی به خدمت گرفته شود.

بورژوا دمکراتیک

در عین حال، بعد از مرگ «مارکس» و «انگلس»، این خط فکری – مظنون به کودکی پوپولیزم روسی- به کناری افکنده شد. به زودی نظری به عنوان یک فرض عمومی- تقریبا بعنوان اصول دین- در بین مارکسیستهای ارتدوکس روسی یا اروپائی جا افتاد که آینده ی انقلاب روسیه ضرورتا و به ناچار دارای مشخصه های بورژوا دمکراتیک است: انحلال تزاریزم، برپایی یک جمهوری دمکراتیک، منع آثار فئودالی در مناطق روستائی و توزیع زمین بین دهقانان.

تمام طیف های سوسیال دمکراتهای روسی این فرض را به عنوان نقطه ی انکارناپذیر عزیمت شان پذیرفتند؛ اگر آنها به مشاجره با یکدیگر می پرداختند، بیشتر درباره ی تفاسیر مختلف شان در رابطه با نقش پرولتاریا در انقلاب بورژوایی و اتحاد طبقاتی شان بود: چه کسی باید امتیاز داشته باشد، بورژواهای لیبرال (منشویکها) یا دهقانان (بلشویکها)؟

«تروتسکی» اولین کس، و برای سالیان سال، تنها مارکسیستی بود که این «جزم» بسیار مقدس را به زیر سئوال برد. او بود که قبل از سال 1917، نه تنها در به تصویر کشیدن نقش هژمونیک – تزی که همچنین «پارویس»، «روزا لوکزامبورگ»، و به طور مسلم «لنین» در آن سهم دارند- بلکه همچنین احتمال رشد انقلاب دمکراتیک به انقلاب سوسیالیستی، نقش ایفا کرد.

در سال 1905، «تروتسکی» برای اولین بار، آموزه های جدید خود را در تعداد زیادی از مقالات نشریات انقلابی فرموله نمود و بعدها بطور سیستماتیک تر در جزوه ی « نتایج و چشم اندازها» (2) مطرح کرد. تروتسکی بدون شک تحت تاثیر «پارویس» قرار داشت اما او هرگز به پشت دفاع از یک حکومت کارگری با برنامه ی بورژوا دمکراتیک نرفت: او می خواست لوکوموتیو تاریخ را عوض کند و نه ریل آنرا (3).

الهام

واژه ی « انقلاب مداوم» به نظر می رسد بوسیله ی « لئون تروتسکی» از مقاله ی «فرانس مهرینگ» در «نیوزیت» در نوامبر 1905 الهام گرفته شد؛ اما مقدار نوشته های که در این رابطه از طرف نویسندگان سوسیالیست آلمانی ارائه داده شده بود، بسیار سطحی و گنگ تر از نوشتجاتی است که از طرف نویسندگان انقلابی روس در دست است. «تروتسکی» می توان گفت تنها کسی است که از سال 1905، احتمال یک انقلاب و به نتیجه رسیدن تکالیف سوسیالیستی- که سلب مالکیت از سرمایه داران بزرگ است- را با جرات پیشنهاد داد. [ آن دوره ی تاریخی] زمانی بود که اکثریت مارکسیستهای روسی به اتفاق آرا فرضیه ی انقلاب مداوم را با عناوین [و صفاتی نظیر] «یوتیپایی» و « ماجراجویانه»، رد می کردند.

یک مطالعه ی دقیق در ریشه های تهور سیاسی «تروتسکی» و تئوری انقلاب مداومش نشان می دهد که موقعیت سیاسی- نظری او بر اساس ترجمان مارکسیزم و متد دیالکتیکی بنیاد گذاشته شده، که او را از مارکسیزم ارتدوکس حاکم بر « بین الملل دوم» جدا می ساخت. «تروتسکی» جوان، بکارگیری متد دیالکتیکی را با مطالعه ی آثار «لابرویلا» آموخت. «لابرویلا» به عنوان مارکسیست – هگلیست، یک قطب مخالف «پوزتیویزم» و ماتریالیزم قدرتمند ولی بسیار گنگ در آن زمان را شکل داده بود.

مشخصات

بعضی از مشخصات شاخص متدلوژی مارکسیستی در نوشته های «تروتسکی» جوان و تئوری انقلاب روسیه اش عبارتنداز:

1- «تروتسکی» به عنوان هوادار دو آتشه ی مفهوم دیالکتیکی اتحاد اضداد، به جداسازی خشکی که بوسیله بلشویکها بین « رژیم سوسیالیستی پرولتاریا» و « دیکتاتوری دموکراتیک کارگران و دهقانان» با عنوان یک "عملکرد منطقی" و "خالصا رسمی"در پراتیک به اجرا گذاشته می شد، انتقاد کرد. در همین راستا، در یک پلمیک حیرت آور علیه «تسچرونین» منشویک، «تروتسکی» مشخصات رویکرد سیاسی مجرد، رسمی و پیشا دیالکتیکی او را محکوم نمود. او نوشت: «تسچرونین» تاکتیکهای خود را ساخت همانطور که «اسپینوزا» اخلاقیات خود را: باید گفته شود بطور هندسی" (4).

2- «تروتسکی» صریحا اکونومیزم را به بمثابه ی یکی از خصایل اساسی مارکسیزم «پلخانوف» رد کرد. این گسست یکی از پایه های استدلال متدلوژیک تئوری انقلاب مداوم است. او در این رابطه در اثر به یادماندنی خود « نتایج و چشم اندازها» می نویسد: " این تصور که دیکتاتوری پرولتاریا به طرزی مکانیک وار به انکشاف تکنیک و منابع یک کشور بستگی دارد تعصب ماتریالیزم "اقتصادی" است که به حد ابتذال ساده شده است. این دیدگاه کوچکترین وجه مشترکی با مارکسیزم ندارد" (5).

3- تصور «تروتسکی»، از تاریخ جبری نیست بلکه بسیار پویاست. او می نویسد: مارکسیستها اکنون با مسئله ی دیگری که به کلی متفاوت است روبرو هستند و آن کشف امکانات توسعه انقلاب بوسیله ی تحلیل مکانیزم درونی آن است (6). انقلاب مداوم، یک نتیجه ی از پیش مشخص شده نیست بلکه یک احتمال عینی، درست و واقع بینانه است که حصول به آن وابسته به عوامل ذهنی بی شمار و حوادث غیر قابل پیش بینی است.

4- در جائیکه اکثریت مارکسیست های روسی به خاطر پلمیک شان با پوپولیستها، تمایل به انکار هر چیز مختص به ساختار اجتماع روسیه را داشته و بروی تشابه مسلم بین توسعه اجتماعی-اقتصادی اروپای غربی و آینده روسیه تاکید می کردند، «تروتسکی» یک نظریه دیالکتیکی جدیدی را فرموله نمود. او به طور مساوی به «جزئی گرائی» اسلاویستی- ناردونیکی و «رستگارنگری» مجرد منشویکها انتقاد کرد و تجربه و تحلیل کنکرتی را که همزمان ویژگیهای اجتماعی روسیه و تاثیر گرایش توسعه ی سرمایه داری بر این کشور را نشان می داد، تکامل بخشید.

بی مانند

«تروتسکی»، ترکیبی از تمامی نوآوری های متدلوژیک اش را، در جزوه ی معروفش بنام « نتایج و چشم اندازها» در سال 1906 در زندان به نگارش در آورد. او از مطالعه ی توسعه ی ناهموار و مرکب ( واژه ای که هنوز منتشرنشده بود) در روسیه آغاز نمود- که نتایجش یک بورژوازی ضعیف و شبه بورژوازی خارجی و یک پرولتاریا مدرن و استثنا متمرکز است- اوبه این نتیجه رسید که فقط جنبش کارگری با حمایت دهقانان و بوسیله ی سرنگونی اتوکراسی (7) و قدرت ملاکان، می تواند انقلاب دمکراتیک روسیه را بر قرار کند. در حقیقت، چشم انداز [استقرار] دولت کارگری در روسیه بوسیله ی مارکسیستهای روس دیگری- به طور قابل ملاحظه «پارویس»- مطرح می شد.

تئوری رادیکال و نوین «انقلاب مداوم» در موقعیتی قرار داشت که کمتر در تعریفش از ماهیت طبقه ی آتی انقلاب روسیه و نقش آن در متن تاریخی صحبت می کرد. سهم قطعی «تروتسکی»، در این مساله بود که انقلاب روسیه می تواند مافوق گنجایش های تغییر شکل دمکراتیک عمل کرده و شروع به اقدامات ضد سرمایه داری با درونمایه سوسیالیستی روشن نماید.

تابوشکن

علت اصلی ای که «تروتسکی» فرضیه ی تابوشکنانه ی خودش را مطرح نمود بسیار آشکار است: " تسلط سیاسی پرولتاریا سازگار با بردگی اقتصادی نیست". چرا پرولتاریا زمانی که در قدرت است و قوه ی قهریه را کنترل می کند باید بهره کشی سرمایه داری را تحمل کند؟ پرولتاریا حتی اگر آرزویشان در نخستین مراحل [انقلاب] محدود به برنامه ی حداقل بود، بوسیله ی موقعیت منطقی اش، به اقدامات سوسیالیستی هدایت خواهند شد.

«تروتسکی» همچنین متقاعد شد که بدون گسترش انقلاب به اروپای غربی ، پرولتاریا روسیه برای نگاه داشتن قدرت در دستش برای مدت طولانی، دچار مشکلات خواهد شد. حوادث انقلاب 1917، پیش بینی اساسی «تروتسکی» را که دوازده سال پیش از آنصورت گرفته بود، تائید نمود. ناتوانایی احزاب بورژوایی و متحدانشان در گرایش معتدل جنبش کارگری در پاسخ به در خواستهای انقلابی دهقانان و میل برای صلح مردم، موقعیتی را برای رادیکالیزم جنبش انقلابی بین ماههای فوریه تا اکتبر بوجود آورد. تا آنجایی که به [انقلاب ارضی] دهقانان بر می گردد، اقدامات دمکراتیک فقط بعد از پیروزی شوراها صورت پذیرفت (8).

اما پس از کسب قدرت، انقلابیون اکتبر قادر نبودند که به سادگی خود را به اصلاحات دموکراتیک محدود کنند؛ پویایی مبارزه ی طبقاتی آنها را آشکارا مجبور به اقدامات سوسیالیستی نمود. در حقیقت، [عواملی نظیر] مواجه شدن با تحریم اقتصادی طبقه ی حاکمه و رشد تهدید آمیز و فراگیر فلج کننده در «تولید»، بلشویکها و متحدانشان را مجبور ساخت که خیلی زودتر از آن که پیش بینی می شد یعنی در ژوئیه 1918 توسط «شورای کمیساریای خلق»، اجتماعی شدن بخشهای اصلی صنایع را اعلام کنند.

به کلام دیگر، انقلاب 1917 را باید به عنوان یک پروسه ی غیر منقطع توسعه ی انقلابی، از فاز بورژوایی دمکراتیک (ناتمام) در ماه فوریه تا فاز پرولتاریای سوسیالیستی در ماه اکتبر در نظر گرفت. با حمایت دهقانان، شوراها اقدامات دمکراتیک ( انقلاب ارضی) را با اقدامات سوسیالیستی (سلب مالکیت بورژوازی) ترکیب کرده و یک "راه غیر سرمایه داری" ، [یا به گفته دیگر] مرحله ی گذار به سوسیالیزم را گشودند.

اما حزب «بلشویک»- با چشم انداز کاملا نزدیک به [تئوری] انقلاب مداوم – فقط به واسطه ی استراتژی نوینی که بوسیله ی «لنین» در آوریل 1917 ترسیم شد قادر گردید که رهبری جنبش اجتماعی عظیمی که " جهان را به تکان در آورد" به انجام برساند. بیهوده نیست که اضافه کنیم که جایگاه «تروتسکی»، به عنوان رهبر شوراهای «پتروگراد»، رهبر حزب «بلشویک» و بنیانگذار ارتش سرخ، نقش تعیین کننده ای را در رشد انقلاب سوسیالیستی اکتبر بازی کرد.

مباحثه

گسترش انقلاب جهانی مساله ی بحث انگیزی است که باید پاسخ بگیرد. آیا حوادث، تائیدگر پیش بینی «تروتسکی» است- بدون یک انقلاب در اروپا، قدرت پرولتاریای روسیه محکوم به شکست است؟ بله و خیر.

بر اثر شکست انقلاب اروپا ( در سالهای 23- 1919)، دمکراسی کارگری در روسیه به حیات خود ادامه نداد اما انحطاط اش همانطور که «تروتسکی» در سال 1906 می اندیشید به بازسازی سرمایه داری نیانجامید (9) بلکه باعث رشد پیش بینی نشده ی دیکتاتوری لایه های بورکراتیکی شد که از جنبش کارگری سرچشمه می گرفتند. این لایه های بورکراتیک جایگزین قدرت [واقعی] کارگری شدند.

در نیمه دوم سال 1920، «تروتسکی» در یک دوره مباحث شورانگیز سیاسی- تئوریک با استالینیزم رو در رو شد. او [ با صراحت کلام] توضیح داد که «بین الملل» به معنای تئوری انقلاب مداوم است. اندیشه «تروتسکی» با انفجار شگرف مبارزه ی طبقاتی در «چین» در سالهای ( 27- 1925) ، به مثابه ی اولین کشوری که از انقلاب 1905 روسیه الهام گرفته بود، به بوته ی آزمایش و اجرا گذاشته شد.

«تروتسکی» برای اولین بار در کتاب «انقلاب مداوم» (10)، تزهایش درباره ی پویای انقلاب جهانی در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره را به طور سیستماتیک به عنوان یک تئوری معتبر در مقیاس جهانی ارائه داد. این کتاب شامل یک پلمیکی بر علیه سیاستهای فاجعه آمیز کمینترن استالینی در رابطه با «چین» بود. کمینترن استالینی خواستار تحمیل آموزه های انقلاب مرحله ای –انقلاب دمکراتیک بورژوایی به عنوان یک مرحله ی تاریخی مجزا- و اتحاد کمونیستها با بورژوازی ملی که « کومین تانک» «چیانکایشک» (11) آن را نمایندگی می کرد، بود. «تروتسکی» تاکید نمود که بورژوازی چین بمانند [همنوعش در ] روسیه تزاری، از آنجایی که خودش را بوسیله ی جنبش کارگری سوسیالیستی مورد تهدید می بیند، نمی تواند بیشتر از این، نقش انقلابی و ضد امپریالیستی بازی کند؛ تنها اتحاد پرولتاریا با دهقانان است که اولا می تواند برنامه ی دمکراتیک ( مساله ی ملی و ارضی) را به انجام رساند و ثانیا در یک روند غیر منقطع، رشد و گذار دمکراتیک به انقلاب سوسیالیستی را میسر سازد.

مرکب و ناهموار

ساختمان تئوریک این تجزیه وتحلیل، بودن شک قانون توسعه ی ناهمواره و مرکب است که پیشتر در نوشته های «تروتسکی» در سال 1906 یا در پلمیک هایش در سال 1928 آمده است؛ اما برای اولین بار این نظریه به شکل صریح در کتاب «تاریخ انقلاب روسیه» (1930) فرموله شد.

این تجزیه و تحلیل موشکافانه به «تروتسکی» اجازه داد که فراتر از مفهوم «تکامل گرایانه» ی تاریخ که آنرا به مراحل متوالی ،انعطاف ناپذیر و از پیش تعیین شده تبدیل می ساخت، گام گذاشته و به توضیح ترجمان دیالکتیکی نوینی از مراحل تاریخ که ریتم نابرابر و توسعه مرکب را در آشتی با مراحل ناهمگون- آمیزه ی اشکال کهنه و نو- قرار می داد، بپردازد. از این رویکرد، استراتژی و نتایج سیاسی ی مهمی حادث شد: پیوستگی وضعیتهای اجتماعی-اقتصادی خیلی پیشرفته یا خیلی عقب افتاده، پی ریزی ساختاری یا ترکیب وظایف دمکراتیک و سوسیالیستی را در یک روند «انقلاب مداوم» ایجاب می کند. به بیان دیگر، باید گفت که یکی از نتایج اصلی توسعه ی ناهمواره و مرکب، مطالبات و وظایف اجتناب پذیر و حل نشده ی دمکراتیک در کشورهای پیرامونی سرمایه داری است.

عامیانه

« تروتسکی» با رد کردن آموزه های عامیانه ی استالینی ی انقلاب مرحله ای، بر انقلاب مداوم تاکید نمود. او معتقد بود که «چین» و سایر کشورهای خاور دور- «آمریکای لاتین» و «آفریقا» خارج از حوضه ی علاقه ی «تروتسکی» در آن زمان بود- نمی توانند یک مرحله کامل و مجزای دمکراتیک داشته باشند و ضرورت تاریخی به طریقی باعث پیش در آمد ورود این جوامع به مرحله دوم از یک نوع انقلاب سوسیالیستی می شود. تنها نیروی قابل اعتماد انقلابی، دهقانان و پرولتاریا هستند؛ یکبار که آنها قدرت را به کف بگیرند، انقلاب دمکراتیک در روند گسترش اش تبدیل به انقلاب سوسیالیستی شده و سپس به یک انقلاب مداوم می انجامد (12).

از دیدگاه متافیزیکی و منطق صوری، ممکن است احتمال داشته باشد بین دو مرحله ی مجزا تفاوت گذاشت، اما در منطق واقعی ی روند انقلابی، این مراحل به طور اندام وار در یک دیالکتیک ترکیب می شوند (13). همانطور که «تروتسکی» در مقدمه ی کتاب « هارلد یساکس» درباره ی «چین» نوشت:" انقلابات همانطور که بارها گفته شده است، دارای منطق خودشان هستند اما نه منطق «افلاطون» و یا منطق نیمه واقع بینانه ی که از «عقل سلیم» می تراود بلکه انقلاب یک کنش بالای اندیشه است؛ منطق انکشاف و [برخورد] تضادهاست، یعنی: دیالکتیک (14).

محدودیتهای اصلی تجزیه و تحلیل «تروتسکی» بیشتر از آنکه طبیعت استراتژیک داشته باشد، «هامه شناختی» است. او دهقانان را به طور منحصر به فرد به عنوان حامی پرولتاریا انقلابی و به عنوان طبقه ی خرده مالکی که افق اش پشت مطالبات دمکراتیک نمی رود، در نظر می گیرد. «تروتسکی» مشکل داشت که برای مثال بپذیرد که بخش اعظم ارتش سرخ چین را دهقانان تشکیل داده اند. اشتباه «تروتسکی»- به مانند بیشتر مارکسیستهای اروپایی- این بود که بدون « آزمون انتقادی»، این تجزیه و تحلیل «مارکس» در کتاب « هیجدهم برومر» مبنی بر آنکه دهقانان فرانسه [و کلا دهقانان ملل مستعمره و نیمه مستعمره با مشخصات بسیار متفاوت] به عنوان طبقه ی اتمیزه شده و خرده بورژوا هستند، را پذیرفت.

در عین حال «تروتسکی» در یکی از آخرین نوشته هایش به نام «سه فرایافت انقلاب روسیه» (1939) مطرح کرد که درک مارکسیستها از دهقانان به عنوان یکی طبقه غیر سوسیالیست هرگز یک مشخصه ی مطلق و ثابت نداشته است.

نتایج فاجعه آمیز انقلابات مرحله ای یعنی کاربرد کورکورانه ی این تز توسط احزاب کمونیست در کشورهای وابسته و بکارگیری آموزه های استالینی در راستای بوجود آوردن یک بلوک مشترک با بورژوازی ملی در «اسپانیا» در سال 1936 ،«اندونزی» در سال 1965 و یا در «شیلی» در سال 1973، صحت و درستی تئوری «انقلاب مداوم» در قرن بیستم را به اثبات رسانید.

تئوری «انقلاب مداوم»، که فرموله شدنش از سال 1906 آغاز شد به ما اجازه می دهد که بطور گسترده ای به پیش بینی و توضیح نور تابنده ی انقلابات در قرن بیستم، که همه آنها انقلابات مداوم در کشورهای پیرامونی بوده اند، بپردازیم. آن چیزی که در روسیه، چین، یوگسلاوی، ویتنام و یا کوبا اتفاق افتاد در طرح گسترده ی کلی اش مطابق با مرکز نظرات «تروتسکی» بود: احتمال انقلاب مرکب و غیر منقطع- دمکراتیک و سوسیالیستی- در کشورهای پیرامونی سرمایه داری، وابسته یا مستعمره وجود دارد. حقیقتی که [بدون شک] مختصات "مداوم" آنرا، همه ی رهبران جنبش های انقلابی پس از انقلاب اکتبر 1917 تشخیص ندادند ( با بعضی استثناها نظیر «چه گوارا»)، یا فقط آنرا به عنوان یک تصویر بکار برده [یا] یک ترمولوژی متفاوتی را به خدمت گرفته و چیزی از این رابطه ی موثر تاریخی بر نگرفتند.

از دیگر زوایای مهم تئوری انقلاب مداوم می توان به رویاروی این تئوری با آموزه های استالینی «سوسیالیزم در یک کشور» اشاره کرد. دیدگاه «تروتسکی» که سوسیالیزم فقط در مقیاس جهانی می تواند وجود داشته باشد، که یک انقلاب در یک کشور پیرامونی می تواند فقط دوران انتقال به سوسیالیزم را شروع کند، و یک جامعه سوسیالیستی در خور نامش نمی تواند در داخل محدوده ی ملی یک کشور ساخته شود، [حقایقی بودند که] بوسیله ی نابودی اتحاد شوروی در 1991 به اثبات رسید. مسلما انقلاب سیاسی ضد بورکراتیک همانطور که «تروتسکی» آرزو داشت اتفاق نیافتاد، اما تجربه ی شکست بورکراسی اتحاد شوروی نتوانست فرضیه او را رد کند.

تئوری «انقلاب مداوم» نه تنها به ما اجازه داد تا انقلابات اجتماعی بزرگ در قرن بیستم برای ما قابل درک شود، بلکه به عنوان یک تئوری حائز اهمیت و اعجاب انگیز در آغاز قرن بیست و یکم نیز برای ما باقی ماند. چرا؟

نخست، زیرا در بخش وسیعی از کشورهای سرمایه داری پیرامونی- خواه آنکه در خاورمیانه، آسیا، آفریقا، یا در آمریکای لاتین قرار دارند- وظایف واقعی انقلاب دمکراتیک به ثمر نرسیده است: به ترتیب نمونه ی دموکراتیزه شدن یا سکولاریزه شدن دولت، آزادی از چنگال امپریالیزم، محرومیت اجتماعی اکثریت فقرا، یا راه حل مساله ارضی در دستور کار [جامعه] باقی مانده است. «وابستگی» شکل جدیدی به خود گرفته است، اما اشکال جدید کمتر از قبل ددمنشانه و مقیدتر نیستند: دیکتاتوری بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی (15) بر کشورهای مقروض از طریق مکانیزم طرح های تعدیل نئولیبرالیستی و شرایط دراکولایی برای بازپرداخت قرضهای خارجی صورت می گیرد. می توان گفت که از هر لحاظ قدرت اعمال شده بوسیله ی موسسات مالی جهانی- که در اختیار قدرتهای امپریالیستی به طور عام و بطور خاص آمریکا- بر اقتصاد و زندگی سیاسی کشورها، در مجموع بسیار بی پرده تر و دیکتاتورمابانه تر از سیستم قدیم نئولیبرالیستی عمل می کند.

مرکب

انقلاب در کشورهای [پیرامونی سرمایه داری] می تواند فقط یک ترکیب مرکب و واسطه ای بین مطالبات دمکراتیک و سرنگونی سرمایه داری باشد. امروز به مانند دیروز، گذار انقلابی که در کشورهای پیرامونی در دستور کار قرار دارد با انقلاب در کشورهای مرکز یکسان نیست. یک انقلاب اجتماعی در «هند» از نقطه نظر برنامه، استراتژی و نیروی محرکه اش به خالصی یک انقلاب کارگری در انگلستان نمی باشد.

امروزه، نقش سرنوشت ساز سیاسی – که به روشنی بوسیله ی «تروتسکی» به تصویر کشیده نشد- در کشورهای بسیاری بوسیله ی جنبش های دهقانی و بومی ( نظیر «اف.ضد.ال.ان» در مکزیک، «ام.اس.تی» در برزیل و «کونای» در اکوادر) بازی می شود. این جنبش ها اهمیت قوه ی انفجار اجتماعی ی مساله ی ارضی و رابطه ی نزدیکش با آزادی ملی را نشان می دهد.

نمی توان برای مثال یک انقلاب اجتماعی در «بزریل» را بدون آنکه اقداماتی نظیر: دموکراتیزه نمودن موثر دولت، آزادیهای ملی، اصلاحات رادیکال ارضی، جستجو برای یک راه توسعه اقتصادی خودمختار، برآورده کردن احتیاجات عامه، [ و غیره ..] را انجام دهد، متصور شد. و بالعکس: فقط یک انقلاب اجتماعی – ضد سرمایه داری- می تواند این برنامه ی دمکراتیک را در یک روند «غیر منقطع گذار اجتماعی» محقق سازد.

در نبرد کشورهای جنوب بر علیه نئولیبرالیزم گلوبالیزیسیون، بر علیه موسسات مالی جهانی، علیه سیستم غیر انسانی قروض خارجی، علیه تحمیل سیاستهای صندوق بین المللی پول (16) که موجب نتایج دهشتناک اجتماعی شده، مساله ارضی دوباره دارای اهمیت خاصی شده است.

ابهام

در این متن، یک آرایش جدید توهم برانگیزی ازیک نوع ناسیونالیستی درباره ی توسعه ملی (سرمایه داری)، سیاستهای قدرتمند رشد اقتصاد ملی، اتحاد استراتژیک با نظامیان ناسیونالیست، یا یک اتحاد دوباره با همه ی طبقات حامی راه اقتصاد غیر وابسته [که تمایل به] بازگشت به سوی بازارهای داخلی را دارند، دیده می شود.

تئوری «انقلاب مداوم» به ما اجازه می دهد- یک جایگاه قطعی برای تحقق آرزوها برای آزادیهای ملی و نبرد علیه اشکال جدید تسلط امپریالیزم را فراهم کرده- و به مبارزه ی جدایی ناپذیر ملی، دمکراتیک و سوسیالیستی در یک جنبش تاریخی ادامه دهیم.

در بسیاری از کشورهای پیرامونی ی سرمایه داری- همینطور در «شوروی» و کشورهای اروپای شرقی- مساله ی ملی اشکال جدید و آشفته ای را به خود گرفته است: درگیرهای خونین داخلی، قومی، اجتماعی، مذهبی بوسیله ی مرتجعان، اغلب از نوع فاشیستی خواه بوسیله ی امپراتوری غرب حمایت بشوند یا نشوند، در جریانند. در اینجا دوباره، فقط یک انقلاب سوسیالیستی بین المللی می تواند دایره ی شنیع قتل، تجاوز و کدورت های اجتماعی را بوسیله ی یک راه حل حقیقی فدرال یا کونفدرال شکسته و ضامن حقوق ملی برای اقلیت ها گردیده و شرایط مناسب برای اتحاد کارگران تمام ملیت ها را خلق کند. این بطور مشخص برای کشورهای جنوب شرقی آسیا، خاورمیانه و بالکان صادق است.

برای «تروتسکی» با وجود تضادهای اجتماعی عمیق در کشورهای وابسته، انقلاب هرگز یک امر اجتناب ناپذیرنبوده [بلکه] محصول ضرورت و بحران سرمایه داری یا تشدید فقر است. ملتهای کشورهای پیرامونی ی سرمایه داری که انقلاب واقعی سوسیالیستی یا دمکراتیک در یک روند مداوم در آنها انجام نگرفته، می توانند شروع به اجرای یک راه حل بنیادی برای فائق آمدن به مشکلاتی نظیر فقر، بیکاری، نابرابریهای اجتماعی، تبعیض ملی و قومی، کمبود آب و نان، تسلط امپریالیزم، رژیم الیگارشی، انحصار زمینها توسط زمین خواران، که آنها را عذاب می دهد، نمایند.

توضیحات:

1) اولیگارشی ( یا گروه سالاری) فرمانروای گروهی اندک شمار، یک طبقه، دسته، یا حزب بر دولت و بدون نظارت اکثریت مردم است. معمولا این عنوان را برای اقلیت حاکمی به کار می برند که قدرت دولت را در راه سود خود به کار می برد و اکثریت ناراضی را سرکوب می کند.

2) « نتایج و چشم اندازها» جزوه ای است به قلم تروتسکی که تدوین آن از تابستان 1904 تا اوائل 1906 به طول انجامید، این جزوه زمانیکه تروتسکی در زندان تزار به سر می برد آماده چاپ و برای نخستین بار در سال 1906 در شهر «پترزبورگ» منتشر گشت. پس از انقلاب اکتبر در سال 1919 این کتاب به انضمام مقدمه ی نویسنده و مقاله ای که او تحت عنوان «مبارزه برای قدرت» در اکتبر 1915 نوشته بود توسط چاپخانه ی دولتی در »مسکو» تجدید چاپ شد و ترجمه ی انگلیسی این متن در سال 1921 از طرف بین الملل سوم (کمینترن) انتشار یافت. این جزوه بسیار مهم در تابستان 1976 بوسیله ی نشر طلیعه به فارسی ترجمه و انتشار یافت.

3. On the differences between Parvus and Trotsky, see Alain Brossat, Aux origines de la révolution permanente : la pensée politique du jeune Trotsky, Paris, Maspero, 1974. On the convergences and divergences between Lenin, Rosa Luxemburg and Trotsky, see the remarkable book by Norman Geras, The Legacy of Rosa Luxemburg, London, New Left Books, 1976.

4Trotsky, 1905, Penguin, London, 1973.

5. Trotsky, Results and Prospects, in the Permanent Revolution, Pathfinder Press, New York, 1969, p. 63.

6. Trotsky, Results and Prospects, op. cit., p. 36.

7- یکه سالاری یا اتوکراسی، نوعی قدرت که دارای این مختصات است: الف) برتری آشکار یک فرد در بالاترین مرتبه ی اداری کشور؛ ب) نبودن قانونها یا سنتهایی که بر عمل فرمانروا نظارت کند؛ ب) نامحدود بودن قدرت فرمانروا در عمل.

8. As Lenin would later write, "it was the Bolsheviks… who, thanks to the victory of the proletarian revolution, helped the peasants to lead the bourgeois democratic revolution to the end".

9- بازسازی سرمایه داری در روسیه در حقیقت بعد از سال 1991 آغاز شد.

10- تئوری «انقلاب مداوم» اولین بار در سال 1906 توسط «لئون تروتسکی» در کتاب « نتایج و چشم اندازها» ارائه گردید و صحت آن توسط انقلاب اکتبر روسیه در سال 1917 تائید شد. این کتاب پس از پیروزی انقلاب اکتبر به عنوان یکی از کتب کلاسیک انقلاب روسیه به زبانهای مختلف چاپ و توزیع می شد. در سالهای تسلط ارتجاع استالینی در اتحاد شوروی که کلیه سنن مارکسیزم انقلابی زیر سئوال و به باد حملات گرفته شد، تئوری انقلاب مداوم نیز علی الخصوص مورد آماج این حملات قرار گرفت. رهبری استالین تحت لوای حمله به انقلاب مداوم ، خیانت به انقلاب در کشورهای جهان را آغاز کرد و اولین نتیجه آن شکست انقلاب چین در سالهای 27-1925 بود. تروتسکی در پاسخ به یکی از این انتقادات، در سال 1929 کتاب « انقلاب مداوم» را نوشت که در آن، این تئوری به تفضیل توضیح داده شده و همچنین تحریفاتی را که در مورد این تئوری صورت گرفته بود، پاسخ داد.

11- «چیانکایشک» (1975-1887): رهبر حزب سرمایه داری « کومین تانگ» بود و در انقلاب چین در سالهای (27-1925) رهبری نظامی این حزب را بر عهده داشت. «استالین» و کمینترن حزب کمونیست چین را به انحلال این حزب و همکاری با چیانکایشک تشویق کردند. چیانکایشک، سپس در آوریل 1927، دست به یک کودتای نظامی در شهر شانگهای و کشتار کمونیستها و کارگران چین زد. از آن پس کمینترن و استالین به حمایت «وان چینگ وی» برخاستند.

12. L.Trotsky, The permanent Revolution, opc it.

13.Ibid.

14. L.Trotsky, preface to the Tragedy of the Chinese Revolution, Harold Isaacs, Secker and Warburg, London, 1938.

15. سازمان تجارت جهانی ( (WAO در ژانویه سال 1995 به عنوان موسسه ای برای جانشینی مذاکرات موافقتنامه عمومی امور تجاری و گمرکی موسوم به گات ( مرکز رسمی قانوگزاری تجارت جهانی از سال 1948) پا به عرصه ظهور نهاد. امروزه، بیشتر کشورهای جهان عضو آن بوده و اکثر کشورهای سرمایه داری که هم اکنون عضو آن نیستند برای عضویت آن اقدام کرده اند. لازمه عضویت در سازمان تجارت جهانی قبول مجموعه ای از موافقتنامه های تجارت آزاد در همه زمینه ها از صنعت کشاورزی تا رعایت حق امتیاز کالاهای تجاری می باشد. طبق تعریفی که این سازمان از خود ارائه می دهد کار آن ایجاد مجموعه ای از سیستم های تجاری قانونی چند وجهی می باشد، همه اعضا از حقوق معینی برخوردار بوده و موظفند از قوانین آن پیروی نمایند. حاصل نوعی ارتباط دو وجهی بارزگانی بر پایه توانمدی های سیاسی و اقتصادی است و طبعا کشورهای فقیر مجبور به تبعیت از قدرتهای تجاری می باشند. بر اساس تحلیل های منتقدین اصولا سیستم تصمیم گیری در سازمان تجارت جهانی به نوعی است که کشورهای کوچک را مجبور به دنباله روی از قدرتهای بزرگ تجاری می کند، سازمان تجارت جهانی مصوبات خود را نه با رای گیری که با اجماع انجام می دهد و در عمل کشورهای سرمایه داری متروپل هستند که قوانین را به بحث و مشورت گذارده و پس از توافق با یکدیگر برای دیگر اعضا مطرح می کنند. بسیاری از نمایندگان کشورهای در حال توسعه حتی زمانیکه موضوع مذاکرات کلیدی نشست سازمان تجارت جهانی در سیاتل راجع به کشور متبوعه آنها بود هم از حضور در متن مذاکرات محروم گشتند.



1 comment:

Anonymous said...

Еще одна вещь, это то, чтобизнес в Интернете администрации Учебный курс предназначен для людей , чтобы иметь возможность эффективно приступить к курсам бакалавриата. Девяносто кредитной сертификации отвечает ниже бакалавра Требования высшее образование и как только вы заработаете текущего сотрудника искусства в BA в Интернете, вы будете иметь доступ ксамым современным технологиям в этой области. Некоторые причины, почему студенты хотят, чтобы их диплом об окончании колледжа в бизнесе , поскольку они могут быть заинтересованы в этой области и хотите получить общую подготовку, необходимую в преддверии прыгать прямо программе диплом бакалавра. Спасибо за советы вы предоставляете как часть вашего блога. Желаем Вам удачи!