Thursday, September 6, 2007

کارل مارکس

رادمان روئین تن

«کارل مارکس» در پنجم مه 1818 در شهر « تریر» پروس چشم به جهان گشود


کارل مارکس

رادمان روئین تن

روزهای ابتدایی

«کارل مارکس» در پنجم مه 1818 در شهر « تریر» پروس چشم به جهان گشود. پس از پایان دوره ی متوسطه در مدارس شهر «تریر» ابتدا راهی شهر « بن» و سپس به شهر« برلین» رفت. در این شهر به آموزش و مطالعه ی حقوق، فلسفه و تاریخ پرداخت. مارکس در دانشگاه برلین، سخت تحت نفوذ عقاید هگل قرار گرفت و به «هگلیست های جوان» پیوست.

«هگل» اعتقاد داشت که هر چیزی در اجتماع و طبیعت در یک روند تغییر و تکامل دائمی ( بخوانید دیالکتیک) قرار دارد. گروه هگلیست های جوان با استفاده از همین ایده ی دیالکتیک «هگل» سعی نمودند به نتایج رادیکالی در مورد مسائل اجتماعی برسند. آنان همچنین به نقد بیرحمانه ی فلسفه، مذهب، تاریخ و اقتصاد سیاسی مبادرت کردند.

زمانیکه چند نفر از متفکران هگلیست و رادیکال (منجمله فوئر باخ) از دانشگاه برلین اخراج شدند، مارکس تحصیل آکادمیک را رها کرده و وارد فعالیتهای سیاسی شد که تا آخر عمرش ادامه یافت.

«مارکس» ضمن نگارش مقالات، جزوات و ویراستاری روزنامه های رادیکال، با دفاع از دموکراسی خواستار پایان بخشیدن به الم و رنج طبقات ستمکش شد. در سال 1843 زمانیکه او در پاریس زندگی می کرد به انتشار روزنامه ی انقلابی ی دست زد که بطور مخفیانه به آلمان فرستاده می شد.

سوسیا لیستهای تخیلی

در این زمان، تعداد بی شماری از گروههای کوچک سوسیالیستی در اروپا وجود داشتند. تقریبا تمامی این گروهها به اشکال متفاوتی تخیل گرا بودند. آنها در تخیلاتشان به ترسیم کمون های سوسیالیستی ی بی عیب و عار از هر مشکلی می پرداختند. مارکس در سال 1840 با تمام انرژی به انتقاد سوسیالیستهای تخیلی پرداخته و به تکامل نظرات خودش دست زد. او به جای آنکه در تخیلات و ذهنیاتش به ترسیم نقشه ایی برای بنیاد نهادن یک دنیای کامل و بی نقص مبادرت کند، شروع به مطالعه ی دنیای واقعی نمود تا به کشف مکانیزم های که سبب بهره کشی انسان از انسان می شود، دست یابد.

مبارزه طبقاتی

هگل بر این باور بود که جهان فقط انعکا س ذهن ماست اما مارکس یک عقیده ی بسیار معقول تری را ارائه داد؛ او معتقد بود که ایده های ما انعکاس جهان ماست که در خارج ذهن ما وجود دارد. مارکس به جستجوی چیزی در جهان واقعی پرداخت که سبب این کشمکش ها می شد. او پس از کاوش بسیار دریافت که مسبب این کشمکش ها، «مبارزه طبقاتی» است که بین طبقات فرادست و فرو دست درجریان است.

مارکس بر این اعتقاد بود که با بررسی تاریخ بشر در خواهیم یافت که سراسر این تاریخ خونین شامل جنگ بین قبایل، گروهها و طبقات مختلف بشر جهت کنترل غذا، مسکن، سرمایه و قدرت سیاسی است.

صاحبان کارخانجات، بانکداران و کلا سرمایه داران از طریق استثمار طبقه ی جدیدی بنام طبقه کارگر، ثروتهای نجومی و افسانه ایی را از آن خود کردند. اما طبقه کارگر هیچ محصولی نداشته و ندارد که بفروشد؛ هیچ دارائی ی که از طریق آن به سود و منفعتی برسد دارا نیست. تنها راهی که این طبقه می تواند از طریق آن زندگی کند فروش نیروی کارش برای گرفتن مقدار بسیار اندکی دستمزد است. مارکس پیش بینی نمود که با گذر زمان طبقه ی کارگر از نظر کمیت رشد کرده و به سازماندهی خودش مبادرت خواهد کرد. بدون وجود طبقه کارگر هیچ چیزی در جامعه نمی تواند کار کند. بنابراین تنها با فعلیت بخشیدن به نیروی بلقوه کارگران قادر خواهیم بود که سیستم سرمایه داری را سرنگون نمایم. طبقه کارگر تنها آلترناتیو عملی برای حقیقت بخشیدن به رویای تخیلگرایان در جهت تغییر بنیادی روابط نابرابر طبقاتی است.

کمونیزم

نتیجه ی آن چیزی که مارکس ترسیم کرد این بود که پراتیک انسانها، تنها چیزی است که می تواند آنان را به آینده روشن رهنمون نماید. او بدرستی نوشت: " فیلسیوفان تنها به تفسیر جهان از طریق راههای مختلف می پردازند اما نکته، در عین حال، بر سر تغییر آن [ از طریق پراتیک] است".

مارکس به همراه دوست فرهیخته ی خود «فردریک انگلس» به نگارش «مانیفست کمونیست» مبادرت کرد. قسمتهای اعظمی از این کتاب همچنان دارای اعتبار است. در مانیفست، مارکس و انگلس جسورانه از آزادی زنان از کار بردگی خانگی دفاع کردند. در مقابل ناسیونالیستها که کمونیستها را به خیانت محکوم می کردند، مانیفست اینطور جواب داد که کارگران همه ی کشورها با یکدیگر وجوه تشابه بیشتری از مشترکاتشان با حاکمان ملی سرمایه دارند . مانیفست، کمونیزم ( یا جامعه کمونیستی) را بعنوان یک هدف طبقه کارگر مطرح نمود؛ و ان یک جامعه بی طبقه است که مردمش دیگر تمایلی به رقابت و جنگ برای سهم بیشتر بردن ندارند. اما این جامعه کمونیستی نمی تواند در عرض یک روز بنا نهاده شود. نخست، طبقه کارگر باید از طریق انقلاب به طبقه حاکم مبدل شده و سپس با استفاده از نیروی بنیان کن خود مالکیت خصوصی بر تولید را لغو و بطور تدریجی و منصفانه ثروت را به سود همه تقسیم نماید. تنها در این صورت است که راه برای محو طبقات ، دولت و ارتش باز خواهد شد.

مانیفست کمونیست با این کلمات به پایان می رسد: " کمونیستها ها از مخفی داشتن آرا و هدف های خود بیزارند. آنان آشکارا اعلام می کنند که هدف های آنان تنها از راه سرنگون کردن تمام شرایط اجتماعی کنونی از طریق توسل به زور، تحقق پذیر است. بگذار طبقات حاکم از انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتاریا برای باختن چیزی جز زنجیرهاشان ندارند. برای بردن یک دنیا در برابر آنها ست. کارگران جهان متحد شوید! "

انقلاب 1848

هنوز جوهر صفحات «مانیفست کمونیست» خشک نشده بود که اروپا با سیلی از قیام ها و انقلابات روبرو شد. در سال 1848، ما شاهد سرنگونی شاه فرانسه و قیام توده ایی کارگران شهر وین هستیم. متاسفانه قیام کارگران بطور وحشیانه سرکوب و مارکس نیز مجبور به فرار به شهر لندن شد.

کتاب سرمایه

شکست انقلاب 1848، باعث تقویت مرتجعین و حاکمیت سیاهشان در کشورهایی اروپایی گردید، بطوری که جریان مبارزه ی طبقاتی روند آهسته تری بخود گرفت . این مساله باعث شد که مارکس جهت شناخت بیشتر از سیستم سرمایه داری به نگارش کتاب ارزشمند «سرمایه» که آنالیز بسیار عمیقی از چگونگی کارکرد این سیستم بود، دست بزند.

محتویات ارزشمند و مفاهیم علمی ی که کتاب «سرمایه» داراست، سبب شده که مطالعه و درک ان به یکی از ضرورتهای اصلی در مقابل فعالین مارکیسیزم انقلابی تبدیل شود. در این کتاب مارکس استثمار طبقه کارگر را نه فقط بعنوان نتیجه ی اعمال غیر انسانی کارفرمایان بلکه بعنوان بخش لاینفکی از کل سیستم سرمایه داری ترسیم می کند.

در کتاب «سرمایه»، مارکس نشان می دهد که چطور سیستم سرمایه داری باعث رشد طبقه کارگر از طرفی و رقابت و اختلاط بین سرمایه داران از طرفی دیگر می شود. او همچنین در کتاب « سرمایه» متذکر شد که سیستم سرمایه داری با گرایش درجهت ورود به بحران های ادواری عمیق که باعث افت و عنان گسیختگی اقتصاد می شود، فرصت های انقلابی مناسبی را برای طبقه کارگر جهت تغییر شرایط فراهم می آورد.

روزهای واپسین

مارکس شخصا قصد داشت سایر جلدهای سرمایه را که پیشتر در قالب دستنوشته و یادداشتهای پراکنده بود برای چاپ، تنظیم و آماده کند ولی قبل اینکه او قادر به این کار شود، در چهاردهم مارس 1883 در گذشت. مارکس همچنین با فعالیت پیگیر با جنبشهای نوپا و جوان کارگری – کمونیستی که در « بین الملل اول» گرد هم آمده بودند، سعی نمود که حزب کارگران بین المللی را سازماندهی کند. علی رغم تلاش مستمر مارکس، « بین الملل اول» به علل متعددی از هم پاچید.

نظرات مارکس همچنان با عصر ما مرتبط است!

صد وبیست و چهار سال پس از مرگ مارکس، سیستم سرمایه داری جهانی هنوز قادر نیست که میزان بیکاری، فقر، گرسنگی و قحطی، جنایت و تبهکاری، تورم عنان گسیخته، جنگهای قومی و غیره را کاهش دهد.

در تمام نقاط جهان مبارزات طبقه ی کارگر در جریان است. در اتحادیه های کارگری، احزاب کارگری، کارخانجات و مراکز صنعتی، مدارس، معادن و محل های کار، نیروهای جدیدی به آهستگی در حال گرد آمدن و آماده کردن خودشان برای نبرد هستند.

ایده های مارکس آینده ی بسیار پر امید و پرتحرکی را عرضه می نماید و به ما نشان می دهد که چگونه دنیای بهتری را در واقعیت به تحقق برسانیم.

مارکس اگرچه از نظری فیزیکی در کنار ما نیست ولی عقاید و آرای او تا زمانیکه جامعه ی طبقاتی وجود دارد پابرجا و جاودان است. نظرات مارکس بعنوان رادیکالترین ایده های بشری، چراغ راهنمای تمام انسانهای عدالت طلب و برابرخواه در مبازراتشان خواهد بود.

No comments: